منم که سد منم؛ شعری از فرشید خیرآبادی

منم که سد منم
منم که دیوار منم
منم که ایستاده برابر خویشتنم
این منم که بسیط به گستردگی باران
و باران
باران
این منم باران
به روی پوست آسمان و آسمان که منم
و منم در برابر منم
ایستاده برابر من، این منم
باید که بردارم

این آسمان و باران و سد و منم
هین! اگر بردارم
زهی باران اگر ببارم به روی پوست باران
و تیغ به روی تیغ کشم
که بازوان سنگ در بر کشم
گونه ی صخره اگر لمس کنم
و آویزان ز آسمان و کوفته چون درکوب به کومه
چگونه بردارم؟
این منم، تنها، ترس خورده
به سوی سوگ سیاووش رفته
این منم صدای سامورایی در پهنه ی هاراکیری، آخته
چگونه بشکنم این منم که منم
نه منم
نه تویی
که ایستاده برابر منم
آخته چون شمشیر برابر تقدیر یا تقصیر یا تقریر
این منم که دیوار منم.

فرشید خیرآبادی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.