مرور برچسب

حسین پناهی

مگسی را کشتم…؛ شعری از حسین پناهی

مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد گندم ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به این…
ادامه مطلب ...

بیداد غوغای شاعرانگی در حسین پناهی

نام حسین پناهی ما را به یاد چهره مهربانش، صدای دلنشین و غم نهفته پشت آن می‌اندازد. انگار دنیا را از چشم کودکی می‌دید که در حال بوییدن گلی است.این سرگذشت کودکی‌ست که به سر انگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده است... حسین پناهی…
ادامه مطلب ...

به احترام حسین پناهی که همیشه هست

حسین پناهی که بعد از هر بار خواندن اشعارش و یا گوش دادن به صدایش تازه می فهمیم که دفعه قبل چیزی از حرف دلش نفهمیده بودیم. آغازش شهریور ۱۳۳۵ بود و انجامش مرداد ماه ۱۳۸۳؛ روستازاده‌ای که آمد و با سادگی و صفایش در دل‌ها ماندگار شد. حالا…
ادامه مطلب ...

بقا؛ حسین پناهی

ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیاکانم غژ و غژ گهواره های کهنه و جرینگ جرینگ زنگوله ها دوست خوب من وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد ما باید مادرانمان را دوست بداریم وقتی اخم می کنند و بی دلیل وسایل خانه…
ادامه مطلب ...