مرور برچسب

احمد محمود

شهر کوچک ما؛ داستان کوتاهی از احمد محمود

بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخل‌های بلندپایه. آفتاب که زد، از خانه‌‌ها بیرون زدیم و در سایه‌ی چینه‌های گلی نشستیم و نگاهشان کردیم. هربار که دار بلند درختی با برگ‌های سرنیزه‌ای تودرهم و غبار گرفته،‌ از بن جدا…
ادامه مطلب ...