رامشگر نابینا، شعری از فریدریش هولدرلین
کجایی آخر، ای جوان، که همواره
سحرگاهان بیدارم میکنی، کجایی آخر تو ای روشنایی؟
قلبم بیدار است، اما شب همیشه
با جادوی مقدس خود میگیردم و میبندد.
در دمدمهی صبح گوش میدادم، خوشحال چشم به راهت
بر آن تپه، و نه هرگز بیهوده.
هیچ گاه…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...