داستان کوتاه شعرها نوشتۀ پتر بیکسل با ترجمۀ فرانک آرتا
پدربزرگ هم دوست داشت رام کنندهی حیوانات وحشی شود تا همهی آنهایی که به او اعتماد نداشتند واذیتش کردند، عصبانی کند. هرگز در این باره صحبت نکرد. پدربزرگ در یک برکهی کوچک مرغابی نگهداری میکرد. حالا مرده از بس که در نوشیدن زیادهروی کرد. به…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...