مرور برچسب

آنتوان چخوف

داستان کوتاه پستخانه نوشته آنتوان چخوف

داستان کوتاه پستخانه در مورد مردی است که با حیله و نیرنگ در مورد زن سابقش صحبت می‌کند و مردم را به این طریق نسبت به خود و همسرش خوشبین می‌سازد. همسر جوان و خوشگل «سالادکوپرتصوف»، رئیس پستخانه‌‌ی شهرمان را چند روز قبل، به خاک سپردیم. بعد از…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه بی‌عرضه نوشتۀ آنتوان چخوف

آنتوان پاولوویچ چخوف پزشک، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور روسی است، از مشهورترین نمایشنامه‌های او می‌توان به عروسی، سه خواهر، باغ آلبالو، دایی وانیا اشاره کرد. چند روز پیش، خانم یولیا واسیلی یونا، معلم سر خانه‌ی بچه‌ها را به اتاق کارم دعوت…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه خوشحالی نوشتۀ آنتوان چخوف

آنتوان چخوف با اینکه ۴۴ سال بیشتر عمر نکرد اما یکی از تاثیرگذارترین داستان‌ کوتاه‌نویسان چهان ادبیات محسوب می‌شود. او باوجود مشغله زیاد پزشکی و عمر کوتاه بیش از ۷۰۰ اثر ادبی در زمینه داستان کوتاه و نمایشنامه دارد. سبک نویسندگی چخوف…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه زنان نوشته آنتوان چخوف

“فیودور پترویچ” مدیر مدارس ملی ایالت N که خویشتن را مردی منصف و بزرگوار می‌شمرد، روزی در دفتر کارش معلمی به اسم “ورمنسکی” را به حضور پذیرفت و گفت: – نه آقای ورمنسکی، استعفا گریزناپذیر است. با صدایی که شما به هم زده‌اید، نمی‌توانید به کار…
ادامه مطلب ...

یک داستان کوتاه خواندنی از چخوف که شاید شبیه زندگی ما باشد!

همین چند روز پیش، "یولیا واسیلی اونا" پرستار بچه‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم. به او گفتم: - بنشینید یولیا.می‌دانم که دست و بالتان خالی است، اما رو در بایستی دارید و به زبان نمی‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه خوش اقبال اثر آنتوان چخوف

قطار مسافربری از ایستگاه بولوگویه که در مسیر خط راه آهن نیکولایوسکایا قرار دارد به حرکت در آمد. در یکی از واگنهای درجه دو که در آن استعمال دخانیات آزاد است، پنج مسافر در گرگ و میش غروب، مشغول چرت زدن هستند. آنها دقایقی پیش غذای مختصری خورده…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه نامه به همسایۀ دانشمند اثر آنتوان چخوف

همسایه‌ی عزیز ماکسیم... (آه فراموش کردم پدر روحانی شما را چه می‌نامید، بزرگوارانه مرا ببخشید!) ببخشید وعفو کنید این مردک پیر و روحیه‌ی یاوه بافش را، که جسارت کرده و آرامش‌تان را با سخنان نامربوط و ناچیز خود در این نامه به هم زده است. دیگر…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه «یک دست و دو هندوانه» از آنتوان چخوف

ساعت دیواری، ظهر را اعلام کرد. سرگرد شچلکولوبف۱، مالک هزار جریب زمین زراعتی و یک همسر جوان، کله‌ی نیمه طاس خود را از زیر شمد چیتی درآورد و بلند‌بلند ناسزا گفت. دیروز،هنگامی که از کنار آلاچیق رد می‌شد، صدای زن جوان خود، کارولینا کارلونا را…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه اندوه نوشته آنتون پاولوویچ چخوف

گرگ و میش غروب است. برف‌دانه های درشت آبدار به گرد فا نوس‌‌هایی که دمی‌پیش روشنشان کرده اند، با تأنی می‌‌چرخند وهمچون پوششی نازک و نرم، روی شیروانی‌ها و پشت اسب‌ها و بر شانه‌ها و کلاه‌های رهگذران می‌نشیند. ایونا پتاپف سورچی سراپا سفید گشته…
ادامه مطلب ...

داستان کوتاه آنیوتا نوشته آنتون پاولوویچ چخوف

استپان‌ کلوچکف‌، دانشجوی‌ سال‌ سوم‌، توی‌ ارزان‌ترین‌ اتاق‌ یک‌مجتمع‌ بزرگ‌ آپارتمانی‌ مبله‌ می‌رفت‌ و می‌آمد و سرگرم‌ حاضر کردن‌درس‌ آناتومی‌ بود. دهانش‌ خشک‌ شده‌ بود و پیشانی‌اش‌ از فرط تلاش‌بی‌وقفه‌ برای‌ به‌ خاطر سپردن‌ مطالب‌ به‌ عرق‌…
ادامه مطلب ...