مرور برچسب

نیکی فیروزکوهی

کاش دوباره به خاطرم نمی‌‌آمدی شعری از نیکی فیروزکوهی

کاش دوباره به خاطرم نمی‌‌آمدی کاش هر کدام از ما در همان سالها پیش مانده بودیم کاش پس از این سالهای دورِ دورِ تصویر هامان از عکس‌ها بیرون نمی‌آمد کسی‌ از گذشته‌های خوبِ خوب آغوش باز نمیکرد سرم با سینه ات آشنا نمی‌شد…
ادامه مطلب ...

صدایم کن؛ شعری از نیکی فیروزکوهی

صدایم کن دلم برای هم آغوشیِ صمیمیِ تنهایمان برای نوازش برای صدا کردن های تو برای حرف های خوب تنگ شده صدایم کن دلم برای دوست داشتن های بی انتها برای شب های تا صبح بدون خواب برای خودم برای خودت پنجره و مهتاب تنگ شده صدایم کن…
ادامه مطلب ...

جمعه ات به خیر؛ شعری از نیکی فیروزکوهی

جمعه ات به خیر هر کجا هستی به یاد من باش من با تو چای نوشیده ام سفرها کرده ام از جنگل از دریا از آغوش تـــو شعرها نوشته ام رو به آسمان آبی پرخاطره از تو گفته ام تو را خواسته ام آه ای رویای گمشده هر کجا هستی جمعه ات به خیر…
ادامه مطلب ...

دنیای تو همین جاست؛ شعری از نیکی فیروزکوهی

دنیای تو همین جاست کنار کسی که قسم می خورد به حرمت دستهای تو کنار کسی که با خدای خود قهر می کند با موهای تو آشتی کنار کسی که حرام می کند خواب خودش را بی رویای تو کنار کسی که با غم چشمهای تو غروب می کند غروب محبوب من غروب همان…
ادامه مطلب ...