ما دو تا ماهی بودیم، شعری از شهیار قنبری
ما دو تا ماهی بودیم توی دریای کبود، خالی از اشکای شور از غم بود و نبود
پولکامون رنگارنگ روزامون خوب و قشنگ، آسمونمون یکی خونمون یه قلوه سنگ
خنده مون موجا رو تا ابرا میبرد، وقتی دلگیر بودم اون غصه میخورد
تورای ماهیگیرا وا نمیشد، عاشقی تو دریا تنها نمیشد
خوابمون مث صدف، پر مروارید نور، پر شد این قصۀ ما، توی دریاهای دور
همیشه توک میزدیم به حبابای درشت، تا که مرغ ماهی خوار اومد و جفتمو کشت
دلش آتیش بگیره، دل اون خونه خراب، دیگه نوبت منه سایهاش افتاده رو آب
بعد ما نوبت جفتای دیگس، روز مرگ زشت دلهای دیگس
ای خدا کاری نکن یادش بره، که یه ماهی این پایین منتظره
نمیخوام تنها باشم، ماهی دریا باشم، دوست دارم که بعد از این توی قصهها باشم
شهیار قنبری