چرا در کشورِ شما هیچ آدمی نمی‌خندد؟

دوستِ صمیمی‌ام
که تراژدی و اندوه و غربت را
درچشمانت می‌خوانم
ما مردمی هستیم که شادی را نمی‌دانیم!
بچه‌های ما تاکنون رنگین کمان ندیده‌اند
اینجا کشوری است
که درهای خود را بسته است
و اندیشیدن و احساس را لغو کرده است!
کشوری که به کبوتر شلّیک می‌کند،
و به ابرها و ناقوس‌ها.
اینجا پرنده پروایِ پریدن ندارد
و شاعر
هراس از شعر خواندن!

اینجا کشوری است
که راهی برای پیمودن ندارد
حتی مگس از پریدن می‌ترسد
و شب شعری برگزار نمی‌شود!
اینجا کشوری است
که نیمی از آن سیاهچال است
نیمِ دیگر نگهبان !
مُردگان با همسرانِ یکدیگر
ازدواج کرده‌اند
و روشن نیست مردمانش کجا رفته‌اند!
گردشگرِ مو طلایی فرانسوی به من می‌گوید
کشورِ شما
زیباترین کشوری است که من دیده‌ام!
اینجا باران می‌خندد
گل‌ها می‌خندند
هلو و انار می‌خندد
بوته‌های یاسمن
از دیوارها آویزانند
پس چرا درکشورِ شما
هیچ آدمی نمی‌خندد ؟!

نزار قبانی
ترجمه از یدالله گودرزی
خوانشی تازه از مقدمه ابن خلدون

5/5 - (2 امتیاز)
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 نظر
  1. رحمان سیفی می‌گوید

    خیلی زیبا

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.