مرثیه خوانی نیمه شب، بخشی از شعر هارولد مونرو
وقتی من و تو را به خاک بسپارند،
هردو سرد و بی حس،
و چهره هامان پوشیده در نقاب خاک،
رو گرفته از هم
چقدر تنها خواهیم بود….
چه کنیم؟
به راستی چه باید بکنیم
تو بی من؟
و من بی تو؟
نمی توانم تاب بیاورم
که تو قبل از من بمیری
و نه می توانم اشکهای تو را به خاطر مرگ خویش مجسم کنم،
ما چه تنهاییم!
چه می توان کرد
تا یک تن شویم؟
تو و من
و من با تو؟ ….
Harold monro
هارولد مونرو
ترجمه از چیستا یثربی، کتاب آبی کوچک عشق
سپاسگزارم. عالی بود