غفلت از یاد مرگ در نهج البلاغه

اندیشه در باب مرگ، از اهمیت و پیامدهای گوناگون آن، به چیدن زمینه ‌ها نیاز دارد؛ زمینه و بسترهایی که به صورت طبیعی فراهم آمدن آن ‌ها، رفع موانع را می ‌طلبد. زدودن آنچه توجه آدمی را از پایان عمر خویش باز می ‌دارد و یا عوالم و اسبابی را می‌ خواهد تا مرگ را از میان موضوعات گوناگون زندگی که هر یک برای جلب توجه بر هم سبقت می ‌گیرند، در کانون توجه آدمی جای دهد و فکر و ذکر انسان را با آن پر کند.

گاه نداشتن باور و ایمان و اعتقاد به مرگ و گاه تعطیلی سنجش و کم ‌کاری آن یا کثرت اشتغال و دور بودن ذهن و چشم از فضای مرگ، خود از عوامل بازدارنده مرگ ‌اندیشی است.

فریفتگی
گاه با چیدن زمینه‌ ها، باز هم انسان از یاد زندگی ‌ساز مرگ محروم می ‌ماند و با این شرایط که برای تسخیر ذهن و احساس آدمی توسط مرگ فراهم است، اما گویی میان انسان و پند، حائل می‌ شود؛ همچنان‌که امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: «بَینَکُمْ‏ وَ بَینَ‏ الْمَوْعِظَهِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّه؛ بین شما و پند گرفتن، پرده ‌ای از فریب است».(۱) این فریفتگی و خام دنیا شدن، راه را برای موانع دیگر می‌ گشاید.

دلبستگی به دنیا
وقتی دنیا در کانون توجه، میل و خواست آدمی قرار بگیرد، دیگر هر یاد و توجهی که انسان را از آن مطلوب و محبوبش جدا کند، نفرت ‌زا می ‌شود. امام علی (علیه السلام) می ‌فرماید: «مَنْ‏ عَشِقَ‏ شَیئاً أَعْشَى‏ بَصَرَهُ‏ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ ینْظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحِیحَهٍ وَ یسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیرِ سَمِیعَهٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِی یدَیهِ شَی‏ءٌ مِنْهَا حَیثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَیهَا وَ حَیثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَیهَا لَا ینْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ وَ لَا یتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ وَ هُوَ یرَى الْمَأْخُوذِینَ عَلَى الْغِرَّه؛ هر کس به چیزى عشق ورزد، چشم او را ناتوان و قلب و فکر او را بیمار مى ‌سازد؛ در نتیجه با چشمى معیوب (به همه چیز) مى‌ نگرد و با گوشى ناشنوا مى ‌شنود. شهوات و خواسته‌ هاى دل جامه عقلش را دریده و دنیاپرستى، قلبش را میرانده، و تمام وجودش شیفته آن شده است؛ از این رو او بنده دنیاست و بنده هر کسى که چیزى از دنیا را در دست دارد! به هر طرف دنیا بلغزد، او هم مى‌ لغزد و به هر سو رو کند، به همان سو رو مى ‌کند. نه نهى ‌کننده الهى را پذیرا مى‌ شود و نه موعظه هیچ واعظ ربّانى را؛ در حالى که با چشم خود غافلانى را مى ‌بیند که ناگهان در چنگال مرگ گرفتار مى ‌شوند؛ در آنجا که نه تقاضاى عفو پذیرفته مى ‌شود».(۲)

بدون شک در نظام اخلاقی اسلام، دنیا همواره ناپسند و نکوهیده نیست؛ بلکه چهره ارزشمند و ستوده نیز دارد. دنیا شامل همه اشیایی می‌شود که موجب بهره‌مندی انسان، رفع نیازها و تأمین اهداف او می‌ گردد. این لذت ‌ها و بهره‌ مندی ‌ها همواره بد نیستند؛ بلکه می ‌توانند کارکرد خوب نیز داشته باشند. «دنیای ناپسند» عبارت است از بهره‌ مندی‌ های زودگذری که نه خود عمل صالح و اُخروی ‌اند و نه ابزار و وسیله ‌ای برای اعمال خوب و اُخروی هستند. در نتیجه دنیای نکوهیده، چیزی جز خوشگذرانی و لذت‌جویی از راه حرام و برخورداری بیشتر از مقدار لازم و ضروری از چیزهای حلال نیست. حاصل دنیادوستی و حب دنیا چیزی نیست، مگر غوطه‌ ور شدن در گناهان گوناگون و خارج شدن حب الهی از قلب آدمی؛ چرا که در یک دل دو عشق نمی ‌گنجد. خداوند حکیم در جای جای قرآن خطر دنیا را به انسان گوشزد می ‌کند: «وَمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ»؛ «و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست».(۳)

آرزوهای دراز
طول امل و به تعبیر دیگر آرزوهای دور و دراز، از مهم ‌ترین رذایل اخلاقی است که انسان را به انواع گناهان آلوده می ‌کند، از خدا دور می ‌سازد، به شیطان نزدیک می‌ کند و گرفتار عواقب خطرناکی می ‌سازد. البته اصل آرزو و امید نه تنها مذموم و نکوهیده نیست؛ بلکه نقش بسیار مهمی در حرکت چرخ ‌های زندگی و پیشرفت در جنبه ‌های مادی و معنوی بشر دارد.

پدران این امت، از این هراس داشتند که مردم به آرزوهای واهی و بیهوده آلوده شوند؛ زیرا سبب فراموشی مرگ و آخرت،(۴) و زندگی به خیالات و اوهام تبدیل می ‌شود و آدمی از کار و تلاش برای زندگی حقیقی و واقعی خود باز می‌ ماند. آرزوهای طولانی انسان را بیشتر در دنیا غرق و او را اسیر هوا و هوس می‌ کند؛ در نتیجه عملش را بد می ‌سازد. امام (علیه السلام) با اشاره به این قانون کلی می ‌فرماید: «مَا أَطَالَ‏ عَبْدٌ الْأَمَلَ‏ إِلَّا أَسَاءَ الْعَمَل؛ هیچ بنده ‌ای آرزویش را طولانی نمی ‌کند، جز اینکه عملش را بد می‌ کند».(۵)

امام کاظم (علیه السلام) نیز فرموده است: «کشت در دشت هموار می ‌روید، نه در سنگلاخ؛ همین ‌گونه است حکمت‌ (ها و پندها) در دل فروتن و نرم ‌آباد و بارور می ‌شود، نه در دل سخت»

کسی که فضای ذهن و دل او را گرد و غبار آرزوها پر کند، آنچه را هست و واقعیت دارد، نمی ‌بیند؛ بلکه آنچه را که می‌ خواهد می ‌بیند و این سبب می ‌شود از دقت ترازوی سنجش ‌اش کاسته شود. درست تشخیص نمی ‌دهد، خوشی ‌ها را با خوبی ‌ها اشتباه می ‌گیرد، می ‌خواهد فردا و فرداها باشد و بماند و همین ماندن را توهم می ‌کند. برای همین نیز از هر آنچه یادآور رفتن است، ناخرسند می ‌شود(۶)‏ و می ‌کوشد آن را از خود دور کند و به فراموشی بسپارد.(۷) او می‌ ماند و توهم جاودانگی و احساس امنیت ناپایداری که بر این پندار تکیه زده است و با همین احساس، به جمع ثروت می‌ کوشد: «وَ قَدْ رَأَیتَ‏ مَنْ‏ کَانَ‏ قَبْلَکَ‏ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَ حَذِرَ الْإِقْلَالَ وَ أَمِنَ الْعَوَاقِبَ طُولَ أَمَلٍ وَ اسْتِبْعَادَ أَجَلٍ کَیفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوْت‏؛ مردم پیش از خود را دیده ‏اى از کسانى که ثروت جمع کردند، و از کم شدنش ترسیدند، و به خاطر آرزوى طولانى و دور شمردن مرگ خود را از عواقب خطرناک در امان دیدند، چگونه مرگ بر آنان وارد شد».(۸) در چنین حالی، شخص اگر مرگ کسی را هم ببیند، با مرگ مواجهه جدی نمی ‌یابد و پیام عبرت ‌آموزی نمی ‌گیرد؛ زیرا می ‌پندارد: «مرگ حق است، اما برای همسایه»!(۹)

امام علی (علیه السلام) در اندرزی هشدارگونه می ‌فرماید: «کَأَنَ‏ الْمَوْتَ‏ فِیهَا عَلَى‏ غَیرِنَا کُتِبَ، وَ کَأَنَّ الْحَقَّ عَلَى غَیرِنَا وَجَبَ، وَ کَأَنَّ الَّذِینَ نُشَیعُ مِنَ الْأَمْوَاتِ- سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَینَا رَاجِعُونَ نُنْزِلُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ- وَ نَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظَه؛ گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته ‌اند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته ‌اند. پنداری ما از پس آنان جاودان به سر می‌ بریم. سپس پند دهنده را از یاد می ‌بریم».(۱۰)

سخت‌دلی
در خطبه شگفت ‌انگیز «غرّاء» پس از یادآوری مرگ و شرح زیبا و تکان ‌دهنده سرنوشت بدن در قبر، به یکی از موانع مهم پندپذیری آدمی اشاره می ‌کند و می ‌فرماید: «فَالْقُلُوبُ قَاسِیهٌ عَنْ حَظِّهَا؛ اما دل‌ها سخت گردیده و نصیب خود نبرده‌ اند».(۱۱) امام کاظم (علیه السلام) نیز فرموده است: «کشت در دشت هموار می ‌روید، نه در سنگلاخ؛ همین ‌گونه است حکمت‌ (ها و پندها) در دل فروتن و نرم ‌آباد و بارور می ‌شود، نه در دل سخت».(۱۲)

پی‌نوشت:
۱. نهج‌البلاغه، حکمت ۲۸۲.
۲. همان، خطبه ۱۰۹.
۳. انعام: ۳۲.
۴. کافی، ج۲، ص ۳۳۵.
۵. تمیمی آمدی، غررالحکم، ح ۲۷.
۶. بحارالانوار، ج۲۷، ص ۱۵۳.
۷. نهج‌البلاغه، خطبه ۸۶.
۸. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۲.
۹. محمدجواد فدایی، یاد مرگ، ص ۲۱۴.
۱۰. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۲۲.
۱۱. نهج‌البلاغه، خطبه ۸۳.
۱۲. کافی، ج۱، ص ۳۷.

زهرا رضاییان؛ بخش نهج البلاغه تبیان

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.