غزل شماره ۲۵۷: روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر

روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر

پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر

در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ

بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر

ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش

در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر

چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک

آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر

در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص

ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر

صوف برکش ز سر و باده صافی درکش

سیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر

دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش

بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر

میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش

بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر

رفته گیر از برم و زآتش و آب دل و چشم

گونه‌ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر

حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را

که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 نظرات
  1. الهام می‌گوید

    ممنون

    مطلب بسیار جالبی بود

  2. ابراهيم می‌گوید

    با سلام .بالاخره استاد باهر نفرمودند كه طالع بيني پايه واساس علمي دارد يا نه؛ ايا واقعا مي توان سرنوشت انسان را از روي حركات ومواضع ستارهها پيشگويي وپيش بيني كرد يانه؟پيشگويي اگر درست باشد مثل ولادت پيامبران يا تولد حضرت موسي كه ديگه قابل تغيير نيست اما درمصاحبه مذكور آمده كه مي توانيم باورهايمان را تغيير بدهيم در مورد پيشگويي انجام شده ودرواقع يك تضاد گفتاري ويك پارادوكس كلامي در بالا ديده مي شود؟

    1. کیا می‌گوید

      سلام دوست عزیز بنده به طالع بینی معتقدم چون اولا که گذشته مرا بدون هیچ اطلاعی بیان کردن ، ثانیا آینده ام را نیز تا به حال هرچی گفتن اتفاق افتاده درصورتی که تا قبل از این اتفاقات انکار میکردم و میگفتم خرافاته . تغییر باور ؛ جهت ازدواج با شخص خاصی نیت کردمو گفتن مشکل است و سخت و قبلا هم استخاره در مورد این موضوع بد اومده بود با اینکه دوستشون داشتم اما خودم را قانع کردم که این تصمیم اشتباه است و ب صلاح نمیباشد.

  3. بیداریان می‌گوید

    سلام پدرثانی عزیزم ملال فقط دوری شماست وبس همیشه دلتنگتون هستم

  4. ناهيد مقدم می‌گوید

    باعرض سلا م خدمت دكتر باهر عزيز اينجانب درسال هفتاد افتخار شاگردي شما را داشتم ودانشجوي شما بودم هشت سال بعد به علت مشكلات خانوادگي شما مرا پذيرفتيد واز بحران ورنج نجاتم داديد والان باز به كمكتان شديدا نياز دارم افسردگي شديد گرفتم يكسال و نيم هست كه مادرم را ازدست داده ام عذاب وجدان راحتم نميگذارد اورفته رفته بيمار شد واز كسي كاري برنمي امد فقط نياز به محبت داشت حالم خيلي بده مرتب خودم را سرزنش ميكنم دكتر روانپزشك گفته بايد بستري بشم ولي من ميدونم درمان من بدست شماست لطفا كمكم كنيد باعث عذاب بچه هام وهمسرم شدم اگه امكانش هست كمكم كنيد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.