گفتوگو با فرحناز حسینپور، دهیار برتر روستای ملیک
اینجا روستای میلک است. یکی از روستاهای الموت غربی در استان قزوین. در کوچههای روستا که قدم بزنید احتمالاً اولین چیزی که نظرتان را جلب میکند نام کوچههاست. گلبوته، گلجهان، گل مستان، بنفشه و… که نامهای زنانه دیگری روی کوچههای این روستا گذاشته شده است. فرحناز حسینپور، دهیار این روستای کوهستانی و یکی از نمادهای تغییر باورهای قدیمی نسبت به زنان است. او میگوید در محیط کوچک روستا پذیرفته شدن سختتر است و او برای جلب اعتماد مردم میلک شبانه روز تلاش کرده تا تواناییهایش را ثابت کند. خانم حسینپور یک بانوی میلکی است. ۴۰ ساله است و دیپلم انسانی دارد. قبلتر از دهیاری به خیاطی مشغول بوده و حالا با اینکه از روستا مهاجرت کرده، ولی دغدغه مشکلات میلک لحظهای او را رها نکرده و حالا در کنار دهیاری روستا گاهی خیاطی هم میکند. ایشان در جشنواره فرهنگ و هنر روستا عنوان برترین دهیار را کسب کرده است، به همین بهانه با او به گفتوگو نشستهایم.
ماجرای دهیار شدن دقیقاً از کجا شروع شد؟
دهیاری را به پیشنهاد شورا پذیرفتم. دلیل این انتخاب هم این بود من بیشتر از کاندیداهای دیگری که شورا برای دهیاری میلک در نظر گرفته بودند، بیشتر به روستا رفت و آمد دارم و طبعاً با مردم رابطه عمیقتری هم دارم و به مشکلات روستا آشناترم. ساکن قزوین هستم ولی هفتهای نبوده که به میلک سر نزده باشم. چه وقتی که برای دیدن خانوادهام به آنجا میرفتم چه حالا که دهیار میلک هستم. دلیل انتخاب شورا هم همین سرزدنهای هفتگی و منظم من به روستا بود. خودم و همسرم بسیار از این پیشنهاد خوشحال شدیم ولی خانوادهام نه! آنها خیلی راضی به این کار نبودند، دلیل مخالفتشان هم این بود که عقیده داشتند دهیاری شغل سختی برای خانمهاست. از آنجایی هم که میلک یک روستای صعبالعبور است و من خارج از روستا زندگی میکنم، خانواده میگفتند رفت و آمد به روستا برایت سخت خواهد بود. جدای از همه اینها عقیده داشتند آنطور که باید و شاید در روستا هنوز این فرهنگ جا نیفتاده که یک زن دهیارشان باشد و پذیرفته شدن از طرف مردم دیر و سخت انجام میشود. سعی کردم با تلاشم به اطرافیان نشان دهم که از پسش برمیآیم. من برای پذیرفتن مسئولیت دهیاری میلک هدف داشتم. از سالها قبل وقتی به روستا میآمدم دوست داشتم کاری هر چند کوچک برای میلک انجام دهم. دهیار روستا بودن هرچند سخت، ولی من را کمی به اهدافم نزدیکتر میکرد. میدانستم که هر شهردار جامعه روستایی بودن سختیهای خاص خودش را دارد اما با این اوصاف این مسئولیت را پذیرفتم و سعی کردم با اقدامات مثبت، وضعیت روستا را بهبود ببخشم. البته همسرم از همان ابتدا تشویقم کرد و امروز میتوانم بگویم اگر توانستم دهیار موفقی باشم به شانههای مردی همراه و همدل، تکیه زده بودم.
یادتان هست اولین کار مثبتی که برای میلک کردید و عمیقاً شما و مردم میلک را خوشحال کرد چه بود؟
مسیرهای منتهی به روستا مسیرهای کوهستانی است و طبعاً رفت و آمد با خطراتی همراه است. یکی از دغدغههایم قبل از اینکه دهیار روستا شوم، کم کردن خطرات این جاده بود. از اولین خدماتی که برای روستا انجام دادم گذاشتن گاردریل برای جاده روستا بود. وقتی خوشحالی و برق رضایت را در چشمان مردم روستا دیدم فهمیدم توانستهام اعتمادشان را جلب کنم. حالا حدود یک سال است که دهیار میلک هستم و تمام فکر و ذهنم درگیر روستاست. شاید بتوانم بگویم که روزی نیست که من به میلک و مشکلاتش فکر نکنم و درصدد رفع این مشکلات و برآورده کردن آرزوها و توقعات مردم میلک نباشم. از همان روزی که دهیاری را پذیرفتم زنان روستا همراه و همدلم بودند و شاید بیشتر از خودم برای این انتصاب خوشحال بودند. بعدتر مردهای روستا هم پذیرفتند که یک زن هم میتواند دوشادوش مردان کار کند و از پس انجام کارهای سخت بربیاید.
حالا واقعاً دهیار بودن برای یک خانم سخت است؟
من اصولاً دید جنسیتی به هیچ شغلی ندارم. به نظرم هیچ شغلی در دنیا نیست که مختص مردها یا زنها باشد و البته این به کرات ثابت شده که گاهی زنها در یک شغلی که همه به دید شغل مردانه به آن نگاه میکنند بهتر و مؤثرتر عمل کردهاند و بالعکس. دهیاری هم سختیهای فراوانی دارد. مردم روستا از دهیار توقعات زیادی دارند که اکثر این توقعات هم کاملاً بجا هستند. اینکه بشود با بودجه کمی که برای روستاها در نظر گرفته میشود و انتظارات مردم توازن ایجاد کرد، کار سختی است. شما بهعنوان یک دهیار باید قدرت این را داشته باشید که سلیقههای مختلف را با خود همراه کرده و بین تمامی این سلایق هماهنگی برقرار کنید. علاوه بر اینها سر زدن به ادارات مختلف برای گرفتن مجوزهای مورد نیاز کارهای عمرانی یا فرهنگی یا هر نوع خدمتی که قرار است برای یک روستا انجام شود، برای همه سخت است، برای زنان سختتر! با اینکه زنان امروز حضور فعالی در اجتماع دارند هنوز هم قدرت و صلابت زنان در انجام این امور در وهله اول نادیده گرفته میشود. کمی طول میکشد تا یک زن بتواند خود را به جامعه خود حتی اگر آن جامعه، جامعه کوچک روستایی باشد، ثابت کند و اعتماد مردم و مسئولان را جلب کرده و نشان دهد لیاقت و توان انجام تمام کارهای مربوط به مسئولیتش را دارد؛ اما به خاطر داشته باشید هر کاری در کنار سختی، لذتهای فراوانی هم دارد. اگر عاشق خدمت باشید بعد از هر کار کوچکی که برای رضایت مردم باشد، آرامش عمیقی به شما میبخشد. دیدن لبخند رضایت روی لبان مردم روستا تمام سختیها را از یادتان خواهد برد و خستگی در کسری از ثانیه جایش را به لذتی وصف ناشدنی خواهد داد.
اصلاً دهیار برتر بودن چه مزهای دارد؟
یکی از کارهایی که برای روستا انجام دادم این بود که برای نامگذاری معابر روستا از اسامی خاص استفاده کردم. خیلیها گفتند اسم گلها را روی کوچهها بگذاریم، اما من مخالفت کردم. پیشنهاد دادم اسم زنان قدیمی روستا را روی کوچهها بگذاریم، هرچند بسیاری از این زنان سالیان سال است که از دنیا رفتهاند، اما من دوست داشتم با این کار نام و خاطرهشان در ذهنها باقی بماند. مثلاً اسم یکی از کوچهها را بهنام خانم گل جهان گذاشتیم. گل جهان یکی از زنان قدیمی روستا بود که در آن زمان برای بافت نمد و گلیم از طرحهای ذهنی زیبایی استفاده میکرد. از طرفی هم در بسیاری از معابر شهری و روستایی دیدهایم که به غیر از نام گلها، بیشتر نامگذاری کوچهها نام مردهاست. همیشه برایم سؤال بود مگر چه میشود برای نامگذاری معابر یا کوچهها از نام بانوان هم استفاده کنند؟ این شد که با خودم حتی در مقیاس کوچک نوآوری در نامگذاری کوچهها انجام دهم. دومین فعالیتم که سبب شد بهعنوان دهیار برتر انتخاب شوم این بود که بخشداری استان قزوین فراخوانی برای جشنواره فرهنگی روستا داده بود. در این فراخوان از تمام هنرمندانی که در روستاها زندگی میکنند خواسته شده بود که هر هنری اعم از صنایع دستی، طراحی و نقاشی، خوشنویسی، عکاسی و…. اثری برای این جشنواره ارسال کنند. برای اینکه بچههای روستا در این جشنواره شرکت کنند تلاش فراوان کردم، از آنجایی که با تمام مردم روستا آشنا هستم خیلی خوب میدانستم هر کسی چه هنری دارد و میتواند در کدام بخش شرکت کند. خانه به خانه سر زدم و تماس گرفتم و فکر میکنم توانستم انگیزه لازم برای شرکت در این جشنواره را در دل هنرمندان این روستا ایجاد کنم. از طرفی هم دوست داشتم اسم فرزندان میلک را بین اسامی برگزیدگان ببینم و هنرشان را به مسئولان فرهنگی استان نشان بدهم، شاید از نظر فرهنگی توجه بیشتری به روستاها، بخصوص روستای میلک بشود. مردم روستا استقبال خیلی خوبی از این جشنواره کردند، از آنجایی که تعداد آثار از روستای ما و تمام روستاهای اطراف، زیاد بود با اداره فرهنگ و ارشاد استان قزوین صحبت کردم تا بتوانم این آثار را بهصورت جداگانه در یک نمایشگاه برای بازدید بگذارم، اما متأسفانه با درخواستم موافقت نشد. بعد از معرفی بهترین آثار، وقتی نام دو فرزند میلک را که اتفاقاً هر دو خانم هستند، در بین اسامی برگزیدگان دیدم شیرینی این افتخار، تلخی عدم موافقت با درخواستم را در خود حل کرد. منطقه الموت ۳۵۰ روستا دارد و از هر کدام از این روستاها آثاری برای جشنواره فرستاده شده بود. اینکه دو اثر هنری و فرهنگی از روستای ما انتخاب شده بود واقعاً شگفت زدهام کرد. این افتخار بزرگی برای من و مردم روستا بود. یکی از آثار در بخش طراحی و اثر دیگر در بخش خوشنویسی (تذهیب) بود که توانستند جزء آثار برگزیده باشند.
پیچ و خم مسیر موفقیت را چگونه از سر گذراندید؟ اصولاً مسیر دهیار موفق بودن، مسیر صعب العبوری است؟
اول اینکه هرکاری مستلزم پشتکار است. شاید کمی شعاری به نظر برسد اما واقعاً داشتن پشتکار در هر زمینهای باعث موفقیت افراد میشود. اما دهیار یک روستا بودن مستلزم صبر و سعه صدر است. از آنجایی که هر دهیار با مردم روستا رابطه عمیق، صمیمی و تنگاتنگی دارد، یکی از سختترین کارها این است که بخواهیم کاری برخلاف میل مردم روستا انجام دهیم. اینجا است که باید با صبر و حوصله عمل کرد تا مردم روستا را بشود با خود یکدل و همراه کرد. اما من از همان ابتدا در بین خانوادهام به صبر زیاد معروف بودم اما دهیاری باعث شد این صبر در من دوچندان شود و همین مسأله زندگی شخصیام را هم تحتالشعاع قرار دهد. شاید بتوانم بگویم این صبور بودن در تک تک مراحل زندگی به کمکم آمده و یکی از دلایل انتخاب من بهعنوان دهیار میلک همین صبر و حوصلهام بوده است.
همه ما میدانیم روستاها خاستگاه آداب و رسوم هر استان و هر قومیت ایرانی هستند. میلک هم آداب و رسوم خاصی دارد؟
میلک هم مانند بسیاری از روستاهای کشور دارای آداب و رسوم مختلف و متفاوتی است. یکی از رسوم روستای ما که کمکم رو به فراموشی گذاشته است، مراسم نوروزخوانی است. این مراسم به بهارخوانی هم مشهور است که در گذشتههای بسیار دور در ایران رواج داشته و مردم میلک هر سال بهار این رسم را انجام میدادند. سال پیش به پیشنهاد شورا قرار شد این رسم را بعد از چندین سال دوباره در روستا اجرا کنیم. قدیمیترها بسیار از پیشنهادم خوشحال شدند و جوانترها خیلی خوب از این رسم استقبال کردند. این رسم خیلی وقت بود که فراموش شده بود، مثلاً خود من تا به حال حتی تجربه یک بار دیدن نوروزخوانی را هم نداشتم. برای این جشن رسم بوده که مردم لباس محلی میپوشیدند، خیلیها لبایس محلی نو نداشتند، آقای یوسف علیخانی یکی از اعضای شورای میلک (نویسنده و مدیر نشر آموت) پارچههای محلی به سلیقه خودشان برای مردم روستا خریدند، آنهایی که چرخ داشتند با چرخ و خیلیها با دست شروع به آماده کردن لباسها برای روز جشن شدند. همین کار شور عجیبی در روستا برپا کرد و من عمیقاً خوشحال بودم که توانستم این رسم را در روستا ابقا کنم. نوروز سال پیش لباسهای محلیمان را بر تن کردیم و ترانههای بهاری قدیمی خواندیم و خانه به خانه به دید و بازدید عید رفتیم. امسال با نزدیک شدن به ایام نوروز خیلیها از من سؤال کردند که امسال هم مانند سال پیش مراسم نوروزخوانی خواهیم داشت یا نه؟! همین سؤالهای پیدرپی این بذر امید را در دلم کاشته که پیر و جوان روستا از برگزاری مراسم سال پیش خوشحال شدهاند و دوست دارند این جشن هر سال برگزار شود.
منبع: مجله ایران بانو