دست‌هامان، نرسیده است به هم شعری از فریدون مشیری

فریدون مشیری یکی از شاعران معاصر ایرانی است، وی سرودن شعر را از پانزده سالگی آغاز کرد و قالب اشعارش در آن زمان غزل بود.

از دل و دیده، گرامی‌تر هم
آیا هست؟
دست
آری، ز دل و دیده گرامی‌تر
دست
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان
بی‌گمان دست گران‌قدرتر است
هر چه حاصل کنی از دنیا
دست‌آورد است
هر چه اسباب جهان باشد، در روی زمین
دست دارد همه را زیر نگین
سلطنت را که شنیده ست چنین؟
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست
خوش‌ترین مایه دل‌بستگی من با اوست
در فروبسته‌ترین دشواری
در گران‌بارترین نومیدی
بارها بر سرخود، بانگ زدم
– هیچت ار نیست مخور خون جگر
دست که هست
بیستون را یاد آر
دست‌هایت را بسپار به کار

کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار
وه چه نیروی شگفت‌انگیزی است
دست‌هایی که به هم پیوسته است
به یقین، هر که به هر جای، درآید از پای
دست‌هایش بسته است
دست در دست کسی
یعنی پیوند دو جان
دست در دست کسی
یعنی: پیمان دو عشق
دست در دست کسی داری اگر
دانی، دست
چه سخن‌ها که بیان می‌کند از دوست به دوست
لحظه‌ای چند که از دست طبیب
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد
نوش‌داروی شفابخش‌تر از داروی اوست
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دستٰ
پرچم شادی و شوق است که افراشته‌ای
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست
دست، گنجینه مهر و هنر است
خواه بر پرده ساز
خواه در گردن دوست
خواه بر چهره نقش
خواه بر دنده چرخ
خواه بر دسته داس
خواه در یاری نابینایی
خواه در ساختن فردایی
آنچه آتش به دلم می‌زند اینک هر دم
سرنوشت بشرست
داده با تلخی غم‌های دگر دست به هم
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است، ولی
دست‌هامان، نرسیده است به هم

فریدون مشیری

منبع: اکولالیا

اشعار دیگری از فریدون مشیری:
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ شعری از فریدون مشیری

بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز؛ شعری از فریدون مشیری

غروب پاییز؛ شعری از فریدون مشیری

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.