شعر نان؛ شعری از هستی معیدی سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ باور کن مارا اصلا دغدغه ی نانی نبود.... پدری روز و شب عرق ریخت و ما را هیچ دغدغه ای جز سوراخی که همیشه ته جیب پدر بود... همین... هستی معیدی ادامه مطلب ...