نان؛ شعری از هستی معیدی

هستی معیدی

باور کن
مارا اصلا دغدغه ی
نانی نبود….

پدری
روز و شب عرق ریخت
و ما را
هیچ دغدغه ای

جز
سوراخی که
همیشه ته جیب پدر بود…

همین…

هستی معیدی

4.5/5 - (19 امتیاز)
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.