این منم؛ شعری از شقایق بنی اسدی

نقطه… اینجا تمام شد جمله
باز از ابتدای خط بنویس
زندگی را غلط نوشتی که!!!!
پاک کن زود! سرسری ننویس
اشکهایم روان و سرگردان
باز هم این هوا مساعد نیست!
آینه رازدار خوبی باش
این منم؟ لاف میزنی! من کیست؟؟!!
در سرم یک هوار خاموش است
در گلو بغض عمر رفته به باد
عشق پیچیده بود… ماتم کرد
در لباسی شبیه یک داماد
ظاهرم را دوباره می سازم
این بزک نیست… طرح لبخند است
رژ قرمز زدن به روی سکوت
خرج یک صورتک مگر چند است؟!
پیچ در پیچ نقش را بلدم
یک زنم… غرق عشق و خوشبختی
ضربه خوردن… به رو نیاوردن
زندگی تا کجا تو سرسختی؟؟؟!!
مادرم همچو مرد جنگیدم!!
چون نگفتی چگونه زن باشم!
بر تنم حجم درد آوار است
کوه باشم دوباره میپاشم
این منم یک دروغ سردرگم
یک حقیقت که پایمال شده
سرطانی ست خون رگهایم
روز خوش دیدنم محال شده

شقایق بنی اسدی

شقایق بنی‌اسدی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.