پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند شعری از محمدحسین بهجت تبریزی

محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، اهل آذربایجان بود و از او شعرهای زیادی به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی به جای مانده است. وی در اواخر دوران زندگی پرفراز و نشیب خود شعری در مذمت پیری سروده است که در آن با طعنه به روزگار می‌گوید: پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‌کند؛ بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می‌کند.

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‌کند
بلبل شوقم هوای نغمه‎ خوانی می‌کند

همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کند

بلبلی در سینه می‎نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل‎فشانی می‎کند

ما به داغ عشقبازی‎ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک‎پرانی می‎کند

نای ما خاموش ولی این زهره‎ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می‎کند

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می‎کند

سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می‎کند

با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می‎کند

بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می‎رسد با من خزانی می‎کند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می‎کند با ما نهانی می‎کند

می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند

شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی می‎کند

محمدحسین بهجت تبریزی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.