ماهی سرخ تپلی؛ شعر کودکانه‌ای از علی روستایی

توی حیاط، تو حوض آب
قُلپ قُلپ، حُباب حُباب

ماهیِ سرخِ تپلی
اُرسی به پا، چادر گُلی

با صد تا اخم و دلخوری
می‌خواد بره کلانتری

سرخ و سفید، باله بلند
تُپل مُپل، ابرو کمند

چی شده باز، کجا می‌ری؟
-دارم می‌رم کلانتری

پیش پلیس چی کار کنی؟
چی رو می‌خوای چاره کنی؟

مشکل کارت چی چیه،
اون طرف دعوا کیه؟

– گربه چاق بد ادا
پنجه کشیده، اینا ها

رو پشت بوم، سرگذر
مرغ و خروس در بدر

نه یکی و نه دو تا
نشسته ده تا، ده تا

فقط میاد سراغ من
شده موی دماغ من

با این تنِ بی‌دُمبه
می‌خواد بشه قُلمبه

بشین کنار حوض آب
بیدار شو از دنیای خواب!

خُلق خودت رو تنگ نکن
بیخود با دنیا جنگ نکن

قانون دنیا همچینه
دوستی نباشه همینه

اگه درشتی نکنی
بری باهاش آشتی کنی

وقتی اومد سلام کنیش
با خودت همکلام کنیش

جا بدی بش توی دلت
اینجوری حله مشکلت

گربه پرید روی زمین
کنار حوض نشست کمین

پیشی ناز جون جونی
میای باهام آشتی کنی؟

صبح تا حالا منتظرم
تنگ شده باز برات دلم

گربه یهو نرم شدش
خون تو تنش گرم شدش

خنده اومد روی لباش
برقی نشست توی چشاش

گفت سلام ماهی من
کبوتر چاهی من

قربون مهربونیات
منم دلم تنگه برات

حرف زدن خوشحال و شاد
صدای خنده‌شون میاد

قصه ما به سر رسید
بدی به مقصد نرسید

3.9/5 - (62 امتیاز)
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 نظر
  1. شاهین می‌گوید

    چقدر بامزه بود

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.