مرور رده
شعر و داستان کودکانه
داستان کودکانه گربههای شلخته
تو خونه گربه ها هیچی سر جاش نیست. مثلا اگه ناخنگیر لازم باشه معلوم نیست باید تو یخچال دنبالش گشت یا تو جعبه ی داروها یا ...
مثلا همین دیروز همه وسایل خونه با نخ به هم بسته شده بودند. اگه بابا گربه ها می خواست شلوارشو برداره میز هم باهاش…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
داستان کودکانه بره ابر سفید
یک بادبادک بود که دنبال دوست میگشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.
یک روز گذشت، دو روز گذشت، روز سوم باهم قرار گذاشتند، کنار یک ابر پنبهای سفید که شکل بره بود یکدیگر را ببینند.
بادبادک خیلی…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر لالایی کودکانه زیبا با طعم میوه
نشسته اون بالاها
می تابه نور مهتاب
همه چشما پر از خواب
مامان جونم بخون باز
برایم شعر وآواز
شده وقت لالایی
عروسک جان کجایی
لالا لالا آناناس
عروسک تو تنهاس
بگیر اونو توآغوش
لحافتو بکش روش
لالا لالاگلابی
خیال کن روی تابی
یا تو…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر کودکانه در مورد پدربزرگ از افسانه شعبان نژاد
پدربزرگو دوست دارم
اون منو خیلی دوست داره
پدربزرگ مهربون
تو باغچه ها گل می کاره
سوار فرغونش میشم
زود منو همراش می بره
چه خوش حالم که اون منو
باز پیش گل هاش می بره
تو راه یه خاله قورقوری
جست می زنه کنار ما
قور قور و قورقور می…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ماهی سرخ تپلی؛ شعر کودکانهای از علی روستایی
توی حیاط، تو حوض آب
قُلپ قُلپ، حُباب حُباب
ماهیِ سرخِ تپلی
اُرسی به پا، چادر گُلی
با صد تا اخم و دلخوری
میخواد بره کلانتری
سرخ و سفید، باله بلند
تُپل مُپل، ابرو کمند
چی شده باز، کجا میری؟
-دارم میرم کلانتری
پیش پلیس…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
شعر کودکانه قطره کوچک سروده اسدالله شعبانی
یک قطره کوچک
در فکر دریا بود
آن قطره کوچک
تنهای تنها بود
یک روز با خورشید
کم کم به بالا رفت
آن قطره کوچک
تا آسمانها رفت
آن قطره باران شد
از ابرها بارید
آن قطره شبنم شد
بربرگ گل غلتید
از سینه کوهی
با چشمهها جوشید
گاهی گلی…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
داستان کوتاه شازده کوچولو و روباه نوشتهٔ آنتوان دوسنت اگزوپری
شازده کوچولو و روباه داستان کوتاهی چز از جملات و متن عاشقانه و پر معنی از آنتوان دو سنت اگزوپری نویسنده فرانسوی است. متن کامل شازده کوچولو و روباه را در زیباشهر بخوانید.
شازده کوچولو و روباه
هیچ کس برای هیچ کس نیست
شازده کوچولو…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
داستان کوتاه شاعر و فرشته
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند.
فرشته پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته،
شاعر پر فرشته را لای دفترش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت. فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت.
خداوند گفت: دیگر تمام شد ... دیگر زندگی برای هر…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
داستان کودکانه پایان نامه خرگوش
یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانهی خود با جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.
روباه: خرگوش داری چیکار میکنی؟
خرگوش: دارم پایاننامه مینویسم.
روباه: جالبه، حالا موضوع پایاننامهات چی هست؟
خرگوش: من در…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
قصه کودکانه پرنده و کفشدوزک
یکی بود یکی نبود. در یک جنگل بزرگ و سرسبز و پردرخت همه حیوانات شاد و خندان در کنار هم زندگی می کردند. پرنده کوچولو هم جیک جیک کنان این ور و آن ور می پرید و دوست داشت تمام اطرافش را بشناسد. خلاصه پرنده کوچک قصه ما به همه قسمت های جنگل سر…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
قصه کودکانه بچه قورباغه آوازه خوان
روزی از روزها یک بچه قورباغه همراه مادرش در جنگل زندگی می کرد. این بچه قورباغه آواز می خواند و صدای آوازش که بلند می شد تمام حیوانات جنگل دورش جمع می شدند و به صدای آوازش گوش می دادند. حتی لک لک ها هم که غذایشان قورباغه است، وقتی بچه…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
قصه کودکانه بادکنک حسود
بچه ها دو تا بادکنک خریدند. یکی سفید و یکی صورتی. هر دو تا بادکنک را باد کردند و با کمک بابا از سقف اتاق آویزان کردند. اما بادکنک سفید از بادکنک صورتی چاقتر و بزرگتر بود. به خاطر همین بادکنک صورتی عصبانی بود.
بادکنک صورتی شروع کرد به غر…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...