مرزهای ایرانشهر، شعری از شفیعی کدکنی
با یاد ایرج افشار
خطهای رویِ نقشه به دیوار؟
و آن سیمِ خاردار؟
ـ نه هرگز!
معنای من کجاست، پس اکنون؟
در تنگِ این حصار؟
ـ نه هرگز!
□
از سیمِ خاردار گذر کُن
بگذر ز خار و صخره خارا
آن سویِ بادکوبه و گنجه
و آن سوی مرو و بلخ و بخارا
□
آن سویِ عهدنامه شاهان
از سُغد تا هرات و نشابور
هر جا بیات ترک و همایون
هر جا نوای پرده ماهور.
□
آفاقِ همدلی و همیشه
هر جا من و شماست، همانجا
هر جا که نام حافظ و خیّام
در خاطر آشناست، همانجا.
شفیعی کدکنی