مرزهای ایرانشهر، شعری از شفیعی کدکنی

با یاد ایرج افشار

خط‌های رویِ نقشه به دیوار؟

و آن سیمِ خاردار؟

ـ نه هرگز!

معنای من کجاست، پس اکنون؟

در تنگِ این حصار؟

ـ نه هرگز!

از سیم‌ِ خاردار گذر کُن

بگذر ز خار و صخره خارا

آن سویِ بادکوبه و گنجه

و آن سوی مرو و بلخ و بخارا

آن سویِ عهدنامه شاهان

از سُغد تا هرات و نشابور

هر جا بیات ترک و همایون

هر جا نوای پرده ماهور.

آفاقِ همدلی و همیشه

هر جا من و شماست، همانجا

هر جا که نام حافظ و خیّام

در خاطر آشناست، همانجا.

شفیعی کدکنی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.