مامان بزرگ؛ شعر کودکانه ای از فاطمه سادات رضوانی
امروز علی اومد خونه
دید که تو خونه مهمونه
یه کفش ساده و قشنگ
کنار در تو ایوونه
از تو حیاط خونه گفت
سلام مامان سلام بابا
بگید که این کفش کیه
کی اومده خونه ی ما
مامان جونش اومد بیرون
با خنده گفت ای علی جون
مامان بزرگت اومده
چند…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...