نگاهی به فیلم نارنجی پوش ساختۀ داریوش مهرجویی

«نارنجی پوش» بیش از آنکه در مورد رهایی و رستگاری شخصیت اصلی قصه اش باشد به تصویری از دنیای ذهنی کارگردانش شبیه است و شاید نمایان گر آرزو و تمنای او برای دست یابی به آرامش و رهایی از انباشتگی است که سر آخر نصیب قهرمان فیلمش می‌شود.نتیجه اما اثری مشوش و سردرگم و سرشار از انباشتگی است.»نارنجی پوش» به نمود بیرونی تلاش ذهنی مهرجویی برای رهایی از انباشتگی روحی و ذهنی‌اش می‌ماند که در قامت رخداد‌های اطراف حامد آبان بروز پیدا کرده است و بیش از آنکه در مورد تغییر و تحول حامد آبان شخصیت اصلی داستان و کمک گرفتنش از فنگ شویی برای رهای از انباشتگی ذهنی باشد معرف و نمایش دهنده بی‌قراری و انباشتگی و خستگی مهرجویی بزرگ است.

«نارنجی پوش» اگر یک اثر فانتزی قابل دفاع بودو یا اگراثری استعاری و نماد گرا بود یا حتی اگر بنا داشت رویکردهای اومانیستی سازنده‌اش را فریاد بزند یا بالاتر از آن اگر اثری پوچ گرایانه و ابسورد بود و یا هجویه‌ای در باب فرهنگ نداشته شهرنشینی ما ایرانی‌ها و یا سر آخراثری سفارشی و تبلیغاتی صرف بود و یا شاید به عنوان آخرین گزینه اثری در ستایش روانشناسی و جامعه شناسی با گرایش فانگ شوای (یا فنگ‌شویی) بود به راحتی می‌توانستیم زاویه نگاهمان به آن را مشخص کنیم و از آن دریچه با این اثر روبرو شویم ولی نکته اینجاست که «نارنجی پوش» تنها به برون ریز یک ذهن مشوش و خسته و بی حوصله می‌ماند که بیش از آنکه در جستجوی گریز از انباشتگی برای شخصیت قصه اش باشد در جستجوی راهی برای آرامش و رهایی از دانستگی فرسایشی و تلنبار شده سازنده اش است.

هر بخش از رخداد‌های داستان و حتی سر وشکل فرمی اثر تازه مهرجویی به سبکی از فیلم‌سازی طعنه می‌زند در جایی همه چیز فانتزی و حتی تخیلی می‌نماید در جایی به شدت زمینی است و قابل درک است در جایی نمادگرایانه می‌نماید وو درجایی به شدت تبلیغاتی در جایی هم البته به هجویه ای سینمایی می‌ماند که گویی تصمیم دارد میزان تحمل مخاطبش برای تماشای یک نفس اثری به شدت سردرگرم را تاب بیاورد.اساسا تمام لطمه ای که «نارنجی پوش» را به شدت نازل می‌نمایاند ناشی از فقدان زنجیره مشخص و قابل درکی است تا مخاطب را از ابتدا تا انتهای اثر پای فیلم نگاه دارد.این امر هیچ ارتباطی با واقع گرایانه بودن یا نبودن فیلم ندارد بلکه به معنایی آن است که فیلم می‌بایست منطق کلی حاکم بر خودش را در ابتدا برای مخاطب تشریح کند تا در ادامه مخاطب با پذیرش آن منطق با اثر همراه شود.»نارنجی پوش» اما اصولا مشوش است و پاره پاره.

نحوه ورود حامد آبان به قصه مهرجویی در سکانس ورودش به خانه در حالتی که پوشیده از گل و لای و لجن است آن قدر گل درشت است که تنها یک انتخاب پیش روی مخاطب قرار می‌دهد و آن گزینه روبرو شدن با این چینش و میزانسن به مثابه رخدادی نمادین است و بس. مخاطب ناگزیر است تا در بهترین حالت این سکانس را به مثابه نمادی از حال و روز فکری و ذهنی مردی که همسرش را کنار خودش نمی‌بیند و از در دیوار و همه ابعاد زندگی اش ناراضی است و زندگی روی سرش هوار شده در نظر بگیرد.

حامد آبان به دنبال مستمسکی است تا تعادل را به زندگی اش برگرداند. حضور معلم خصوصی شهاب و نقش گل درشت او برای آشنایی حامد با مفهوم انباشتگی زدایی درونی و بیرونی با تکیه بر قواعد فنگ شویی بهانه‌ای برای این تغییر و تحول می‌شود.

در واقع تحول دفعی و غیر منطقی حامد آبان در ابتدای فیلم تنها می‌‌تواند با افسردگی شدید و استیصال و خلاء روحی غیر قابل انکاری که ذهن و روح اورا در بر گرفته در ارتباط باشد و دقیقا نسبتی واضح با جنون داشته باشد، جنونی که نهال نهاوندی سعی در اثبات آن دارد و فیلم و مهرجویی سعی در انکار آن حال آنکه تصاویر و مجموعه اتفاقات و رفتارهایی که اطراف حامد آبان رخ می‌دهد تاییدکننده آن است. عصبیت و دیوانگی بی ربط به داستان که نماد محض دیوانگی است و قطعا هیچ ارتباطی به سرخوشی و سبک باری ناشی از سماعی عرفانی یا سرپنجه شدن ناشی از رهاشدن از انباشتگی روحی و ذهنی ندارد.

تحول حامد آبان و تلاش یکباره‌اش برای تمیز کردن سطحی و عمقی همه چیز و طغیانش نسبت به تمام انباشتگی‌هایی که اطرافش را اشغال کرده هیچ ارتباطی با قواعد درام و روند دگردیسی تدریجی شخصیت‌های داستانی ندارد.هیچ مقدمه قابل دفاعی را نمی توان برای تصمیم انقلابی حامد آبان در فیلم جستجو کرد تا رسیدن به انگیزه ای به مثابه جرقه حرکتی بزرگ را تداعی کند. تصمیم حامد آبان برای انباشتگی زدایی از درون به بیرون بیشتر به تصمیم‌های دفعی و جنون آمیز یک ذهن مشوش و وسواسی می‌ماند.در ادامه همین روند تک تک تصمیم‌ها و رفتارهای حامد آبان و حتی روابط علی و معلولی فیلم به شکلی جنون آمیز جلوه می‌کند.در همین مسیر نحوه رفتار نابخردانه و گل درشت حامد آبان با جماعتی که برای تفرج به پارک آمده‌اند یا نحوه ارتباط گرفتنش با رفتگری که مقدمات استخدام حامد در شهرداری را فراهم می‌آورد یا حتی مشخصا تصمیم به استخدام شدنش به عنوان یک رفتگر و در ادامه آواز خواندن در حین جارو کردن یا تیتر یک روزنامه‌ها شدن و یا نحوه درگیری اش با وکیل همسرش و … همگی موید شیرین عقل بودن حامد آبان با قواعد واقع نمایانه است.

حتی شکل بی‌ربط و گل درشت ورود نهال نهاوندی به داستان در میانه جشن تولد شهاب و ادامه جیغ و داد کردنش در میان مهمانی و داستان ورود وکیل نهال در روز افتتاح نمایشگاه آثار حامد و در میان جمعیتی که برای دیدن آثار او آمده‌اند و… به شدت بی ربط و بی مقدمه است.شکل گشت و گذار حامد ‌آبان با همکاران رفتگرش و جشن و بزم و خوشی کردن‌هایش یا صحبت کردنش با جارویی که انباشتگی‌های ذهنی اش را پاک می‌کند نیز به شدت گل درشت و نچسب از آب در آمده و در سطحی واضح تر حتی داستان ستاره شدن حامد آبان و چاپ گسترده تصاویر و اخبار مربوط به او در صفحه نخست روزنامه‌ها به هیچ وجه قابل پذیرش نیست چرا که اصولا در جامعه رسانه ای ایران ستاره سازی به معنایی که در «نارنجی پوش» می بینیم تعریف نشده است.

در کجای تاریخ رسانه ای ایران می‌توان ستاره سازی در مقیاس وسیع اجتماعی را به جز در امور سیاسی جستجو کرد کدامیک از رسانه‌های به اصطلاح وزین ما رفتارهایی از جنس رفتار حامد ‌آبان قصه مهرجویی را به عنوان خبر اولشان می‌پذیرند؟حال آنکه در این اثر تمام روزنامه‌های کثیرالانتشار چشم دوخته اند به رفتارهای حامد آبان که چه می‌کند و چه می‌گوید تا آن را رسانه‌ای کنند و شهردار به سراغش برود و دست نوازش بر سرش بکشد و الخ.

حتی دیالوگ‌هایی که میان حامد، نهال، شهاب و حتی رفتگر‌های شهر رد و بدل می‌شود با قواعد واقع نمایانه جور در نمی‌آیند و اگر بنا داشته باشیم با این عینک به آنها نگاه کنیم راه به جایی نمی‌بریم.دقت داشته باشید به دیالوگ‌هایی مثل «برگرد به سرزمین یخ زدت»، «بین ما یک دره عمیقه که نمیشه به راحتی پرش کرد»،»اسم این جاروت چیه» و …

این همه اما زمانی بروز پیدا می‌کند که «نارنجی پوش را اثری واقع گرایانه بدانیم.ایراد کار هم همین جا است که نارنجی پوش با نمی‌تواند مرز خودش با واقعیت را تعریف کند و از طرفی نمی تواند فضای فانتزی احتمالی‌اش را به مخاطب بقبولاند اینجاست که مخاطب سردر گم میان واقعیت یا فانتزی و نماد گرایی می ماند و نمی‌تواند روابط علی و معلولی فیلم را از آن خود کند نتیجه می‌شود اینکه در جایی که باید تحت تاثیر قرار بگیرد برداشت هجو آمیز می کند و در جایی که هجویه را پیش رو دارد دنبال معانی و مفاهیم‌های عمیق می‌گردد.حتی حربه فاصله گذاری ابتدایی فیلم که با حضور خود مهرجویی رخ می‌دهد و اعتراض شاید نمادینش! به انباشتگی زباله‌هایی که زیبایی‌های مملکت ما را زیر سوال برده است به مثابه نقطه گذاری برای انتقال کد به مخاطب و تلاش برای اینکه با یک اثر سینمایی همراه است و نه اثری واقع نما کمکی به هضم راحتتر اتفاقات ذهنی گرایانه ، مشوش،پاره پاره و غیر منطقی و حتی غیر منطبق با منطق خود اثر نمی کند.

شاید کارکرد حضور مهرجویی در ابتدای فیلم به معنای آن باشد که حامد آبان شخصیتی است زاییده ذهن آرمان خواه و دل نگران و البته پر دغدغه مهرجویی فیلمساز و رخداد‌های اطراف او افکارو تصمیمات ذهنی است که هر لحظه از فکرمهرجویی گذر می کند و بی‌سرانجام به رخداد و تصمیم دیگری گره می خورد.

بهترین حالت برای تنفر نداشتن از اثر تازه مهرجویی بزرگ تا گردن فرو رفتن در خوش بینی است و کمک گرفتن از این فرض که تمام اتفاقات فیلم فلاش بکی است از زاویه دید حامد آبان با ترکیبی از وهم و واقعیت که در دوره فراموشی و بستری شدنش در بیمارستان سراغش آمده تا جایی که به رفتگر سوپر استار تبدیل و محبوب اهالی شهر می شود و شهردار مریدش می‌گردد و به سراغش می‌آید و مردم برای سلامتش نگرانند و الخ. «نارنجی پوش» تنها در یک حالت قابل دفاع است و آن حالتی است که تمام اتفاقات فیلم را زایده ذهن مشوش و نا منسجم و درگیر حامد آبان بستری شده در بیمارستان بدانیم و حاصل رویاهایش در دورهایی که بی‌هوش بوده و درگیری‌های ذهنی او برای رسیدن به آرامش و زندگی آرام در کنار همسرش نهال نهاوندی و فرزندش شهاب.

این همه می بایست رویایی بی سر و شکل باشد که ذهن حامد آبان را آنقدر درگیر کرده که کارش به خودزنی کشیده است.شاید اگر فرض کنیم که همه چیز حامد آبان تنها پسرش است که حال بیم خارج شدنش از کشور به همراه همسر بی وفای آبان جنون حامد را در پی داشته می توان اتفاقات مثلا فانتزی ابتدا تا انتهای فیلم را پذیرفتنی انگاشت.

منبع: روزنامه مردمسالاری

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.