داستانک و تبلور آن در گلستان سعدی‎

سرآغاز قصه گویی و داستان پردازی را شاید‎ ‎کسی به خوبی نتواند تخمین بزند. اما بشر برای انتقال تجربه ها و عبرت ها و گاهی ‎دریافت حکمت ها که گاهی با طنز و لبخند و گریه همراه بوده است، از رایج ترین ابزار‎ ‎آن دوران یعنی “قصه” بهره گرفته است. این ابزار یعنی ” قصه” یا “داستان” آنقدر در‏‎ ‎بین افواه بشر معمول بوده که خداوند درکتب آسمانی، در بسیاری از موارد برای عبرت‎ ‎انسان ها از داستان و قصه استفاده های زیادی کرده است. نمونه بارز آن قصه حضرت‎ ‎یوسف علیه السلام در قرآن مجید که خداوند متعال به عنوان “احسن القصص” یاد کرده‎ ‎است‎.
‎قصه های زیبایی گفته یا ساخته شده اند که با وجود قدمت چند هزار ساله‎ ‎در بین ملل جهان هنوز مورد مطالعه و مداقه قرار می گیرد. به عنوان مثال قصه‎ ‎های”هزار و یک شب” که تقریبا دو هزار و پانصد سال پیش از هندوستان برخاسته و در‎ ‎اکثرکشورهای جهان شناخته شد‎.
‎اگر بخواهیم رمان ها و قصه های قرون گذشته را‎ ‎که گاهی به صورت منظوم سروده شده اند بازشماریم به خاطرکثرت این نوع آثار مجبور به‎ ‎اطناب و درازگویی خواهیم شد‎.
‎ادبیات جهان پس از دوران درخشان خود که ستاره‎ ‎هایی چون “هومر، فردوسی، سعدی، دانته، مولوی و شکسپیرو بعدتر داستایوفسکی، تولستوی،‎ ‎چخوف” و چهره های سرشناس دیگری که در بریتانیا و آمریکای لاتین ظهور کردند به خاطر‎ ‎رشد فزاینده فناوری و دغدغه های متاثر از آن یک دوران افول را پشت سر می گذارد‎.‎ البته بدین گونه نیست که بزرگانی معرفی نشده اند اما آن فخامت و ارجمندی بزرگان‎ ‎ادبیات گذشته جهان را نداشته اند‎.
‎شاید بتوان گفت که بشر امروز که به سختی‎ ‎خود را درگیر زندگی ماشینی کرده است دیگرآن ظرفیت و توان خواندن رمان های چند صد‎ ‎صفحه ای گاهی چند هزار صفحه ای را ندارد. او (اگر حس خواندن هنوز در او بیدار‎ ‎باشد) قصه هایی را دنبال می کند که علاوه بر غنای محتوایی از ایجاز و موجز گویی‎ ‎نهایت بهره را برده باشد. بشر امروز شاید برای فکر کردن وقت داشته باشد اما برای‎ ‎خواندن کتاب های قطور نه! انسان امروزی به قولی دنبال کتبی است که “هلو” باشد! گاهی‎ ‎با خواندن چند صد صفحه از یک رمان آن ضربه و تلنگر هوشیارانه را دریافت نمی کند‎.‎ اما ممکن است با خواندن جمله ای کوتاه حتی از فرط هوشیاری و شعف فریاد بکشد! در یکی‎ ‎از شب ها که از شهرستان به تهران می آمدم، نگاهم در آن فضای تاریک و روشن جاده به‎ ‎پشت یک “تریلر” خیره ماند. جمله ای که در یک فضای مستطیلی کوچک نوشته شده بود‎:” ‎عاقبت فرار از مدرسه‎”
‎شاید “ارنست همینگوی” در آن مسابقه یک صد دلاری با‎ ‎داستانک ” یک جفت کفش نوزاد کار نکرده فروشی” همگان را متحیر ساخت، جرقه استفاده‎ ‎از این ابزار نوین در ذهن بسیاری از نویسندگان نقش بست. دردورانی که رغبت به رمان‏‎ ‎رفته رفته کاهش یافته است و کثرت رمان های نسبتا متوسط مزید بر علت شده است‎ ‎استفاده از داستان های مینی مال یا به قولی ” داستانک” حیات دوباره ای است که بر‎ ‎جان ادبیات داستانی می دمد‎.
‎طبق معمول که ما ایرانی ها از هر چیز پرزرق و‎ ‎برق دنیای غرب به شعف در می آییم و دست و پای خودمان را گم می کنیم، این بار از‎ ‎پدیده به اصطلاح نو ظهور نیز بسیار قلم فرسوده ایم. گزافه نگفته ام که اگر بگویم‎ ‎همه کسانی که به نوعی با این ژانر داستان نویسی سر و کار دارند مهد آن را مغرب‎ ‎زمین می دانند و پدر آن را همان “ارنست همینگوی‎.”
‎امروزه در سرزمین ما‎ ‎داستانک هایی پا به عرصه گذاشتند که سعی گردید نهایت امانت در به کارگیری سبک ها و‎ ‎المان های غرب گونه اش رعایت شود بدون آنکه از ادبیات غنی فارسی بهره ای در خور‎ ‎برده باشیم و اسلوب ها و روش هایش را به کلی دریافته باشیم‎.
‎و اما داستانک؛‎ ‎اگر قرار است تعریفی
دم دستی و راحت الحلقوم از ” داستانک” ارایه دهیم باید به گفته‎ سیامک احمدی اکتفا کنیم که “بتوان آن را در یک مکالمه تلفنی کوتاه گفت و‎ ‎راجع به آن ساعت ها گفت وگو کرد.” و یا به گفته امرایی که خود از کارشناسان و‎ ‎خبرگان این گونه ادبی هستند باید گفت که بشود آن را در یک بازدم‎ ‎گفت!
به هر حال در این جا سعی می شود تا با توجه به شناخت نسبی ای که از‎ ‎مینی مال و داستانک ارایه شده است سری به گلستان سعدی، گنجینه ای که شناختش هنوز‎ ‎ادامه دارد، بزنیم. آن وقت شاید کمی خجل شویم که چرا همیشه فکر کرده ایم مرغ همسایه‎ ‎غاز است‎.
‎گلستان سعدی گنجینه ای است که شاید بیشتر از ما ایرانیان،‎ ‎پژوهشگران و محققان شرق شناس غرب را شیفته خود ساخته است‎.
‎دراین مقاله سعی‎ ‎می شود گزیده کوتاهی از داستانک هایی را که در این کتاب ارزشمند و فخیم آمده است،‎ ‎آورده شود؛
“یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید که از عبادت ها کدام‎ ‎فاضل تر است؟ گفت: تو را خواب نیم روز تا در آن خلق را نیازاری.”‏
” یکی از‎ ‎وزرا پیش ذوالنون مصری آمد و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خیرش‎ ‎امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنون بگریست و گفت: اگر من خدای را چنان پرستیدمی که‎ ‎تو سلطان را، از جمله صدیقان بودمی”
” یکی مژده آورد پیش انوشیروان عادل‎ ‎که: خدای تعالی فلان دشمنت برداشت. گفت: هیچ شنیدی که مرا فروگذاشت؟!”‏
” یکی از بزرگان پارسایی را گفت: چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق او به طعنه‎ ‎سخن ها گفته اند؟ گفت: بر ظاهرش عیب نمی دانم و در باطنش غیب نمی دانم.”
” یکی از پادشاهان پارسایی را دید گفت: هیچت از ما یاد می آید؟ گفت: بلی، هر وقت که‎ ‎خدای را فراموش می کنم.”‏
” لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‎ ‎ادبان؛ هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمدی از فعل ایشان احتراز‎ ‎کردمی.”
“عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی‎ ‎بکردی. صاحبدلی بشنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی بسیار از این فاضل تر‎ ‎بودی.”
“گله کردم پیش یکی از مشایخ که فلان به فساد من گواهی داده است‎. ‎گفت: به صلاحش خجل کن”‏
“رنجوری را گفتند: دلت چه می خواهد؟ گفت: آن که دلم‎ ‎چیزی نخواهد.”‏
“دست و پای بریده ای هزار پایی بکشت. صاحبدلی بر او بگذشت و‎ ‎گفت: سبحان ا… با هزار پایی که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی نتوانست‎ ‎گریخت.”‏
” ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند. صاحبدلی بر او بگذشت،‎ ‎گفت: تو را مشاهره {اجرت} چند است؟ گفت: هیچ. گفت: پس چرا زحمت خود همی دهی؟ گفت‎: ‎از بهر خدا می خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان.”‏
” یکی را شنیدم از پیران‎ ‎مربی که مریدی را همی گفت: چندان که تعلق خاطر آدمی زادست به روزی، اگر به روزی ده‏‎ ‎بودی به مقام از ملائکه در گذشتی.”‏
” هندویی نفط اندازی همی آموخت. حکیمی‎ ‎گفت: تو را خانه نیین است، بازی نه این است.”‏
” بزرگی را پرسیدند: با‎ ‎چندین فضیلت که دست راست راست خاتم در انگشت چپ چرا می کنند؟ گفت: ندانی که اهل‎ ‎فضیلت همیشه محروم باشند؟!”‏
امثال این گونه داستان های کوتاه کوتاه یا‎ ‎داستانک در گلستان سعدی کم نیستند که ذکر همگی آنها در این مضیق نمی‎ ‎گنجد‎.
‎در پایان سخن را بدین دو بیت شیخ اجل به اتمام می رسانم که؛
” ما نصیحت به جای خود کردیم روزگاری در این به سر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت‎ ‎کس بر رسولان، پیام باشد و بس”

منبع: تارنمای لوح

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.