نثر چیست و تفاوت شعر با نثر
آثار ادبی در قالبهای مختلف و به شیوههای گوناگون خلق میشوند، یکی از این شیوهها نثر است. نثر در لغت به معنای پراکندگی/ پراکندن/ افشاندن و افشانده است و لغتی است که ریشه عربی دارد. هدف نثر بر خلاف شعر انتقال طبیعی و مستقیم فکر، اندیشه و عقیده نویسنده به دیگران است که تنها وسیله بیان آن در نثر لفظ است. واژههایی که در نثر به کار میروند و سبک نوشتار آن با لحن محاورهای و گفتاری تفاوت دارد و معمولاً لغات و واژههایی انتخاب میشوند که رسمیتر و خوش آهنگتر از صورت محاورهای دارند و در اصطلاح به سخنی ساده و مکتوب با توالی جملهها که در آن مفاهیم در سطح بالاتر و پیچیدهتر اما با وضوح و رسایی بیان میشوند نثر میگویند. کلامی که از همه قیود شعری، یعنی وزن، قافیه و صنایع ادبی مبریّ باشد نثر است.
به طور کلی کلامی که ویژگیهای زیر را داشته باشد نثر است:
۱- کلامی ساده و مکتوب با مفاهیمی سنگین و واضح و عاری از صنایع ادبی شعر.
۲- کلامی که در آن قصد و اراده نویسنده نقش اساسی داشته و متکی به جملههای خبری باشد.
۳- عبارتی است که نویسنده و گوینده در آن هدفی به جز بیان ساده و خالی از احساسات و هیجانات درونی نداشته باشد.
۴- کلامی که از موسیقی و وزن و قافیه برخوردار نباشد.
نثر از نظر اُدبا و نویسندگان دو نوع (ساده غیر مکتوب و مکتوب) دارد که هر یک شاخههای مختلفی دارند:
۱- نثر ساده غیر مکتوب
این نثر شامل نثر محاورهای و نثر خَطابه گفتاری میشود که از دوره سامانیان آغاز شده و از زبان مردم سرچشمه میگیرد و گوینده این امکان را خواهد داشت که تمام لغات، کلمات و اصطلاحات کوچه بازاری محاورهای را به کار گیرد جملهها درآن بریده بریده، کوتاه و ساده هستند.
از زیباترین نثرهای کوتاه محاورهای میتوان به نثر قصههای عامیانه “سمکعیار “اشاره کرد.
نمونهای ازنثرکتاب سمک عیار: “آتشک چنین کرد و سمک را پیش قطران برد؛ قطران گفت: آتشک شیر آمدی یا روباه؟ آتشک گفت ای پهلوان، میبینی که شیر آمدم.
از دیگر نمونههای نثر عامیانه و محاورهای در آثار معاصر میتوان به آثار طنز دهخدا، جمالزاده و جلال آل احمد اشاره کرد، نمونهای از نثر کتاب “دوستی خاله خرسه” محمدعلی جمالزاده را در زیر میخوانید.
*برف بنای باریدن گذاشت و دانههای ریز آن مانند شیرهای سفید، فضای بیابان را پر نمود، گاهی کولاک شدید و گردبادی میافتاد توی برف و سرمای کافر چنان پیر مسافر را در میآورد*
۲- نثرمکتوب
نثری که نویسنده لغات و کلمات را با دقت بسیاری انتخاب کرده و بیشتر از کلماتِ فصیح، فاخر و خوش آهنگ استفاده میکند تا ترکیباتی نو و ادیبانه بسازد. در این نوع نثر بسیاری از قواعد شعر مانند تشبیه، استعاره و کنایه نیز به کار میروند و هدفش تنها شرح اتفاق یا توضیح موضوع نیست و مطلبی هر چند کوتاه را آنچنان پر و بال میدهد که گزافه گویی نیز در آن راه مییابد و مطلب را با شعر نیز میآراید.
نمونهای از نثر مکتوب را میتوان در مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری یافت و البته در آثار سعدی که گلستان او نثری موزون فنی دارد.
((در پَستی مردن به که حاجت پیش کسی بردن)).
نثر مصنوع و مسجّع
این نوع نثر سعی دارد مطلب را با به کارگیری صنایع ادبی و جملات سنگین و لفاظیهای گوناگون بیان کند. هدف نویسنده در نثر فنی، تنها انتقال پیام نبوده بلکه بیشتر سعی دارد در بیان مطالب نوآوری و هنر نمایی کند. کثرت لغات عربی پُر اصطلاح و ضرب المثل، آیات و احادیث از ویژگیهای نثر فنی است. نوع نثر نگاشته شده متکلّف دوران هخامنشی و باستان که بیشتر به دلیل ناآشنایی با لغات و کلمات به کار رفته در مصنوعات به جا مانده است، را نیز از جمله نثرهای فنی و مصنوع مینامند.
به طور کلی میتوان کتابهای تذکره الاولیا عطار و اسرارالتوحید ابوسعید ابوالخیر را از نوع نثر ساده و مرزبان نامه و اخلاق ناصری خواجه نصیر و کلیله و دمنه را از نمونههای نثر مرسل فنی دانست. نقطه مقابل نثر شعر قرار دارد. شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته شده اما در شعر وزنهای عروضی متساوی و مکرّر با قافیههای واحد شکل میگیرند. خواجهنصیر من باب تعریف شعر در مقابل نثر میگوید: شعر در عرف منطقی کلام خیال و فصیل است و در عرف متاءخران کلامی موزون.
البته این تعریف معیاری است برای اشعار کلاسیک و گرنه شعر نو که نه وزن دارد و نه قافیه، البته وزن و قافیه به عنوان معیار تعیین شده فقط در جهت اثبات شعر میباشند یعنی هر کلامی که وزن و قافیه داشته باشد شعر است و اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.
شعر پایههای مشخصی دارد، این پایهها به شعر استحکام میبخشد و به اهل خود اختصاص دارد و نداشتن این پایه و اساسها به ساختمان شعر لطمه میزند. اما نثر بدان گونه نیست، شعر مختص شاعر است و از سکوت او بر میآید و به سکوت او نیز برمیگردد و اینگونه نیست که کسی دیگر بتواند آن را ادامه دهد.
تفاوت شعر با نثر
در نثر هدف رساندن پیام به مخاطب و خواننده است اما در شعر هدف تنها انتقال پیام نبوده و تاثیر و لذت و بازخورد بعد از آن مدنظر شاعر و هدف شعر است و اما نثر این پیچیدگیها را ندارد و مخاطب زودتر مقصود و پیام را دریافت میکند اما در شعر مخاطب سعی دارد در خلال شعر و در طول لذت از خواندن شعر مفهوم و هدف شاعر از بیان آن را بفهمد.
در مقابل نثر ساده نوعی نثر وجود دارد که در آن از صنایع ادبی بسیار استفاده شده این نثر ادبی است. در نثر ساده نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان ادبی استفاده کند. اما در شعر برای تاثیرگذاری بیشتر کلام خود را با تصویر در هم میآمیزد زیرا هدف شاعر متفاوت از هدف نویسنده است. بر این اساس آن عنصر خیال از اساسیترین عناصر در شعر است و دست نویسنده در نثر در انتخاب کلمات بازتر است اما در شعر شاعر این اختیارات را ندارد زیرا بسیاری از کلمات با ساخت زبان شعر همخوانی ندارند و بسیاری از واژهها نمیتوانند پیام شاعر را منتقل کرده و حامل تمام معنایی باشند که مدنظر شاعر است.
از این نظر شاعر در گزینش واژهها دقیقتر است و آنهایی را بر میگزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش کِشند.
تفاوت دیگر شعر با نثر در این است که نثر تابع قوانین دستوری است و هر کلمه جای مشخصی دارد اما در شعر شاعر ملزم به رعایت قانون نیست و با در هم آمیختن کلمات به آن، صورت شعر میبخشد. نثر همیشه با تاریخ زمان خود همراه بوده است و در زمانه معینی شکل میگیرد، اما شعر با تاریخ خود میانهای ندارد و از مقوله خاص تاریخی سخن میگوید و در زمان معینی نیز به گردش در نمیآید بلکه از تمام مقولههای تاریخی، علمی، اجتماعی، سخن میگوید.
بُعد زمان در شعر مطرح نبوده و برایش نمیشود تاریخی مشخص کرد.
نثر و شعر هر دو شکلی از زبان هستند اما شعر زبانی است که حدود نثرگذشته و زبان مستقل یافته است و به عبارت دیگر نثر ساخت ظاهری زبان و شعر ساخت عمقی آن است. در نثر، نویسنده به رعایت قوانین استناد میکند در حالی که شاعر با شکستن قوانین شعر را از سطح به عمق میرساند. آنگونه که بسیاری از شاعران گفتهاند که نمیدانند چگونه شعر میگویند اما نویسندگان برای هر کلمه و واژه که برمیگزینند دلیل و منطق و اصولی دارند.
پل والری شعر را در مقایسه با نثر به رقصیدن در مقایسه با راه رفتن، مانند میکند و میگوید: “راه رفتن به سوی مقصدی از طالبان که رقص مقصدی ندارد و رقص کنان به مقصدی رفتن مضحک خواهد بود، پس هدف رقص همان بیمقصدی است همان خود رقص است”. نزار قبانی در باب شعر میگوید: شاعر همچون رقصنده است و شعر همچون رقصنده در لحظههای شگرف و شگفت الهام نمیتواند به چگونگی حرکت پاها و دستها بیندیشد، اگر چنان کند از بعد الهام خارج شده و توازنش را از دست میدهد”. شعر رقص با کلمات است، رقص با تمامی اعضای بدن با همه خلجانهای درونی، ارادی و غیر ارادی با همه انسان آشکار و پنهان تن و آرزوهای ممکن و ناممکن است”.
مطالب مرتبط:
چگونه شعر را معنی کنیم؟