ایران عصر نادرشاه در سفرنامه ژان اوتر
به مناسبت دویستوشصتوپنجمین سالمرگ نادرشاه افشار
ژان اوتر، فرستاده ویژه لویی پانزدهم، پادشاه فرانسه بود که از سال ۱۷۳۴ تا ۱۷۴۳ به مدت ۹ سال در شرق به سر برد و مناطق مختلف ایران را مورد بازدید قرار داد.
مسافرت او به ایران همزمان با جهانگشایی های نادرشاه بود از این رو سفرنامه ژان اوتر یکی از منابع ارزشمند برای آگاهی از جنبه هایی از حکومت نادر و اوضاع ایران و ممالک همجوار در زمان نادرشاه است. کتاب با مقدمه ای انتقادی از مترجم آغاز میشود. دکتر علی اقبالی در این مقدمه ژان اوتر را نیز از ماموران سیاسی میخواند که برای خدمت به کشور متبوع خود به شرق آمد و اطلاعات و گزارشهای لازم را به فرانسه ارسال نمود. وی ضمن انتقاد از روحیه برتری جویی و تقدم طلبی اروپائیان نسبت به شرق، در مجموع به انگیزه ها و اهداف و دستاوردهای سفر اروپائیان از جمله اوتر، چندان خوشبین نیست. مترجم بخشهایی از مقدمه را نیز به گزارش و تحلیلی از نادرشاه و اوضاع ایران در آن عصر اختصاص داده، سعی می کند علل ناکامی های نادر در کشورداری را روشن سازد.
وی از حیث نبوغ نظامی، نادر را از چهره های نامدار نظامی در تاریخ بر شمرده و عدم توفیقات کشورداری او را ناشی از مشکلات طبیعی و اجتماعی جامعه دانسته است. به نظر میرسد این قضاوت مترجم ناشی از عدم اعتنا به نوشته های ژان اوتر و دیگر مورخان و محققان عصر افشار باشد. دکتر اقبالی درباره توانمندی های نظامی نادر مینویسد: «نادرشاه در فتح هندوستان نشان داد که از نظر نبوغ سیاسی و نظامی و مردمداری و مردم شناسی بعد از کورش کبیر تالی نداشته است و حتی نمیتوان او را با سران بزرگی همچون ناپلئون بناپارت که تقریبا در همان قرن میزیسته مقایسه کرد.» دکتر اقبالی از اینکه نادر را ناپلئون شرق خوانده اند دچار شگفتی شده و در مقام مقایسه آن دو، نادر را به زعم خود بزرگتر از او برشمرده است. مقایسه ناپلئون و نادر را از دیدگاه دکتر اقبالی میخوانیم:
«ناپلئون امپراتور ۲۴ میلیون نفر ملت انقلابی، باسواد و مصمم و باهدف بود فرانسه یک سرزمین پرآب و هوای معتدل با کشاورزی ممتاز و راههای شوسه بیشمار، دانشگاه ها و مؤسسات علمی و به ویژه داشتن یک گروه بزرگ از علما و محققین و دانشمندان معروف برای یاری، در اختیار داشته است. به عکس نادرشاه از یک سو سرزمینی کوهستانی، وسیع، گرم، خشک و کم آب در اختیار داشت. از سوی دیگر از نظر مادی و انسانی مملکتی کم جمعیت و بیسواد و غرق در خرافات و از نظر کشاورزی و آبادی ویرانشده و از نظر صنعت و علوم و فنون و راه و نیروی دریایی و غیره صفر بوده است.» ما به جای داوری درباره دیدگاه دکتر اقبالی نسبت به نادرشاه و پرهیز از اطاله کلام، پس از نقل مباحث مهم سفرنامه ژان اوتر به نقل دیدگاه یکی از اساتید برجسته دانشگاههای ایران، شادروان دکتر محمداسماعیل رضوانی درباره اقدامات نادر و اوضاع اجتماعی دوره وی میپردازیم.
اکنون سفرنامه ژان اوتر را مورد مطالعه قرار میدهیم: صفحاتی از سفرنامه به دیدار اوتر از نواحی تحت سلطه امپراطوری عثمانی اختصاص یافته که متضمن اطلاعاتی درباره آب و هوا، ساکنان و مشکلات مردم آنجاست، اما در این مقاله آن قسمت از سفرنامه که برای مطالعه تاریخ ایران عهد نادرشاه مهم به نظر میرسد مورد توجه و معرفی قرار گرفته است. ژان اوتر درباره شایعه مرگ نادرشاه در سال ۱۷۳۹ میلادی و اقدام رضاقلی میرزا فرزند نادر مینویسد: «در آغاز سال ۱۷۳۹ در اصفهان شایع شد که نادرشاه ارتش خود را از دست داده و خودش هم در هند کشته شده است.
برای رضاقلی میرزا که این خبر مژده خوبی بود آن را باور کرد و یا چنین وانمود کرد که باور کرده است. از این رو برای اینکه از تخت و تاج خود مطمئن شود در آغاز، شاه طهماسب و فرزندان و همه خاندانش را که در سبزوار بازداشت بودند کشت به من اطمینان دادند که به بچه های درون شکم زنان شاهی هم رحم نکرده است تا وارثی از شاه نگونبخت صفوی باقی نماند» (ص ۹۳) ژان اوتر درباره اداره مملکت ایران در دوره شاه سلطان حسین صفوی، آخرین فرد خاندان صفوی نکته ای را یادآور شده که در منابع دوره صفوی میتوان شواهدی برای آن مثال آورد. وی نوشته است: «شاه سلطان حسین سلطنت خود را در اختیار خواجه سرایان قویشده گذارد و این نفوذ به حدی رسید که احراز دولت و مقام های مملکتی، دیگر به ارزش و لیاقت افراد بستگی نداشت.
هر کس بیشتر هدیه و پول میداد مقام به او سپرده میشد و برای حفظ مقام میبایستی هرچند یک بار، هدیه ای تقدیم داشت. با وجود این، باز هم اطمینان خاطر به حفظ مقام خریداری شده در میان نبود. خواجه سرایان هم مانند وزرا به اندازه ای در نفاق و تفرقه به سر میبردند که حکم دو گروه رقیب را داشتند و همّشان این بود که مقامات گروه مقابل را واژگون کنند.» (ص ۹۶)
ژان اوتر در ادامه از لشکرکشی میرویس و عدم چاره اندیشی شاه حسین صفوی سخن گفته و درباره وضع رقت بار مردم اصفهان در ایام محاصره پایتخت توسط افاغنه مینویسد: «خواروبار در شهر نایاب شد تا بدانجا که همه جور حیوانات را خوردند. گرسنگی آن اندازه شد که خود شاه هم نان نداشت. ناچار شد که شهر را به دست دشمن بسپارد و تاج را رها نماید».۱ (ص ۱۰۹)
ژان اوتر نادر را فرزند یکی از افراد پرآوازه و صاحب منصب معرفی میکند و مینویسد: «پدرش یکی از عمده ترین افشارهای قبایل ترکمن و فرماندار دژ کلات خراسان بود.» (ص ۱۲۰) براساس همین ادعا، مترجم کتاب در مقدمه آورده است: در این کتاب برخلاف نوشته بسیاری از مورخین، پدر نادر قلی نه چوپان بوده و نه پوستین دوز. او فرزند یکی از سران برجسته ایل افشار بوده و خاندان او حکام موروثی دژ کلات بوده اند و این نسبت تحقیرآمیز را تاریخ نویسان متملق و مداح بازماندگان صفویه و قاجاریه درباره این مرد تاریخی مبذول داشته اند. (ص ۱۵)
منابع تاریخی و تحقیقات محققان، ادعای ژان اوتر را درباره نسب خانوادگی نادر تایید نمی کنند و نمیتوان هم بر اساس فرضیه دکتر اقبالی، انتساب نادر را به پدری پوستین دوز توطئه وابستگان به دودمان صفویه و قاجاریه دانست. ژان اوتر از انجمن ملی دشت مغان که منجر به انتخاب نادر به سلطنت شد سخن گفته است. از نوشته های وی چنین برمی آید که نادر با تدبیر و نیرنگ خواسته است تا انتخاب خود را به مقام سلطنت ناشی از نشست سران و بزرگان کشوری و لشکری و توافق حاصله آنان قلمداد کند. نوشته ژان اوتر خود گواه این واقعیت است: «…. طهماسب قلی خان (نادر) در همه مسائل پخته و با تدبیر بود برای اداره این جماعت عظیم هرچند نماینده را به یک افسر مورد اعتماد سپرد تا در چادرهای خود از آنان پذیرایی شایان بنمایند و در ضمن رفتار و گفتار هر یک را هم زیر نظر داشته باشند.» (ص ۱۳۵)
ژان اوتر درباره لشکرکشی نادر به هند و تسخیر آن کشور، اختلافات درونی سرداران محمد شاه گورکانی را موجب آشفتگی اوضاع مملکت دانسته و تصمیم بر لشکرکشی را ناشی از ارسال دعوت نامه های سرداران هند عنوان میکند: «نامه های نظام الملک و سعادت خان را نادر دریافت کرد. آنان صمیمانه درخواست کرده بودند که نادرشاه با ارتش خود به هندوستان عزیمت نماید.» (ص۱۵۰) ژان اوتر درباره ارتش نادر و تلاش وی برای ترغیب سپاهیانش به لشکرکشی مینویسد: «یک ارتش نیرومند بیش از ۱۲۰ هزار نفری را درست کرد. بدانها پوشاک، اسلحه و اسب داد و وعده کرد نیمی از غنائم که در هند به دست خواهند آورد مال آنان خواهد بود.» (ص ۱۵۱)
ژان اوتر درباره قتل عام دهلی توسط نادر آغاز ماجرا را از انتشار شایعه مرگ نادرشاه دانسته است و مینویسد: در نزدیکی های غروب روز دهم مارس، در همه جا انتشار دادند که نادرشاه مرده است. مردم هند بپا خاستند و فریاد برآوردند و اسلحه به دست گرفتند و در کوچه و بازار به هر قزلباشی (منظور سپاه ایران) که برخوردند او را کشتند و به سوی دژ دهلی شتافتند و در این قیام که در تمام شب دوام داشت میگویند بیش از ۲۵۰۰ سرباز ایرانی را به قتل رسانیدند. نادرشاه فرمان قتل عام صادر کرد. در این کشتار، بیش از ۲۰۰ هزار نفر جان باختند. (صص ۱۶۵-۱۶۶)
ژان اوتر از ازدواج بین شاهزاده خانم کامبخش، دختر محمدشاه و پسر نادرشاه، نصرالله میرزا سخن گفته و نوشته است که از سوی محمدشاه گورکانی، تمام سرزمین های آن سوی رودخانه «اتک» و رود سند «ناله سنگر» که شاخه ای از آن است، پیشاور، کابل، غزنین، کوهستان هایی که در آن افغانها زندگی می کنند، دژهای «تکیر» و«سکیر» خدادادآباد، سرزمین جوکی ها (سیکها)، مکران، بلوچها با شهرهای آنها، دژها و روستاها و همه توابع مربوطه، واگذار و از این پس جزو ایران قملداد شد. (ص ۱۷۱)
ژان اوتر ضمن شرح نواحی مختلف ایران که از آنها دیدن کرده، از فلاکت و تیره روزی مردم پرده برداشته و حقایق تلخ و تکان دهنده ای را پیشروی خوانندگان قرار میدهد: «… در تمام این راهها، بدبختی ها و بیچارگی های زیادی دیده میشود. مردم در اثر جنگ یا بدرفتاری مامورین از ملک تارانده شده و به کوهستانهای لرستان پناه برده اند و در آنجا هم باز از آزار برکنار نبوده اند. با این ناامنی های طولانی زمین ها نکاشته و خانه ها ویران مانده اند. اگر در پاره ای از جاها کسانی باقی مانده اند روزگار سختی را میگذرانند. تلاش برای پیداکردن گوشت، برنج و غذاهای خوراکی بیهوده بوده و در جاهایی هم که زراعت می نمایند نان و ماست و سبزیجات و غیره به زحمت دریافت میگردد. فقری را که در هنگام رفتن به اسپاهان (اصفهان) دیده بودم مرا آزموده کرده بود. لذا وادار شدم که در مسافرت تازه پیشبینی های بیشتری بنمایم.» (ص ۱۷۵)
ژان اوتر درباره رفتار نادرشاه با همسایگان ایران مینویسد: یکی از آئین های سیاسی نادرشاه این بود که پیوسته خواستههای تازه ای را عنوان کند یا درباره قراردادها اشکالتراشی نماید تا از همسایگانی که دلخوش نیست بهانه قطع ارتباط به دست آورد. هیچ یک از شاهان ایران مانند نادرشاه به دربارهای ترک های عثمانی و روس ها و دیگران پیدرپی و در فواصل کوتاه سفیر نفرستاده و آنان را خسته نکرده است. هدف عمده نادرشاه از اعزام سفیر بیشتر برای اطلاع از جریان کار کشورهای همسایه و آگاهی از برنامه ها و کارهای آنها بوده است. (ص ۱۸۰)
ژان اوتر در حین شرح دیدار خود از ناحیه ماهی دشت کرمانشاه، از ملاقاتش با یکی از مردان کرد سخن گفته که ذکر این ماجرا، عمق تیره روزی جامعه ایران در آن دوره را نشان میدهد.
«… یکی از کردها به چادرم آمد تا مرغ های خود را بفروشد. یک دختر ۱۲ تا ۱۳ ساله گندمگون و خوش اندام و زیبایی همراهش بود او قیافه بزرگمنشی داشت.
تنها یک پیراهن ساده نخی بدنش را پوشانیده بود. سرش برهنه بود و یک حلقه آهنی به قطر دو سانتیمتر از یکی از پرکهای بینیاش آویزان بود.
اینگونه حلقه ها را از برای زینت به کار میبردند. حلقه کسانی که ثروتمند میباشند از طلا یا نقره است. این دختر دو کوزه سفالی شیر و قیماق (سرشیر) با خود داشت. سلام کرد و آنها را جلوی من گذاشت و عقب کشید و هر دو دست را که نشانه بسی احترام است بر سینه خود نهاد. از پدرش که یک شلوار کرباسی بیش از او داشت پرسیدم چرا فرزندش را بهتر از این نمیپوشاند او به فارسی پاسخ داد: پیداست که مطلب به نظر شما ساده است. دستگاه نادرشاه را نمیشناسید پیش از اینکه بتوانم به لباس خود و فرزندم بپردازم، باید در اندیشه قطعه نانی باشم. ناچاریم هرچه داریم بفروشیم و با پول آن مالیات بپردازیم اکنون از من سه تومان مالیات میخواهند. نمیدانم آن را از کجا فراهم کنم. گله گوسفند و چهارپایان و اثاثیه و لباسهایم را تحصیلداران بردند. تنها چند میش برایم مانده و از شیر آن من و این دختر تغذیه میکنیم. البته وقتی او مرا از دست بدهد، بدبختتر خواهد گشت. همه بسته به این است که من بتوانم مالیاتم را بپردازم.
من به حال این مرد و دختر بسیار رقتآورده و ناراحت شدم، اما در شرایطی نبودم که بتوانم به او کمکی بنمایم و آنان را از بیچارگی و درماندگی نجات دهم» (ص ۱۸۱)
ژان اوتر درباره افکار مالیخولیایی نادر پس از بازگشت از هند مینویسد: «نادرشاه پس از اینکه به پایتخت هندوستان دست یافت طی اعلامیههایی که به حکام فرستاده بود، رعایای ایران را از پرداخت سه سال مالیات معاف کرده بود.
بعدا اندیشهاش تغییر یافت و دوباره دستور داد که مالیات همچنان مانند گذشته جمع آوری شود و عقب افتاده ها هم وصول شود و از روز معافیت، اخذ مالیات آغاز گردد. از مالیات گذشته، ۱۰۰ هزار دست لباس برای سربازان خواسته بود و برای اینکه به سرعت تهیه شود تعداد آن را بین شهرهای مملکت سرشکن کرده بود تا در آن شرکت کنند.» (ص ۲۰۶)
ژان اوتر به ارزش غنائم به دست آمده از هند که آن را بیشتر از ۷۰ کرور روپیه دانسته، اشاره میکند و در مورد انتقال عده ای از اهالی هند به ایران و پیامد مهاجرت اجباری آنان مینویسد: «نادرشاه بیش از ۵۰ نفر از نویسندگان و دانشمندان دیوانی و پزشکان را هم با خود به ایران می آورد. هدفش گسترش آموزش و اطلاعات و هنرها و کارهای دقیق علمی و فنی هندوستان به ایران بود. چون این عده خود را مانند اسرا میدیدند میکوشیدند تا وسیله آزادی خود را به دست آورند. بدین جهت پاره ای فرار کردند و موجب شدند که بقیه در فشار قرار گیرند، خودکشی کرده یا مسلمان شوند.» (ص ۲۰۷)
نوشته های ژان اوتر بیانگر این واقعیت است که مالی دوستی و زرپرستی، زیربنای همه اقدامات نادر در برپائی لشکرکشی ها بوده است. وی یکی از اقدامات نادر را که در بازگشت از هند جهت بازپسگیری غنائم سپاهیان صورت گرفته است چنین شرح میدهد: «… نادرشاه فرمانی صادر کرد که سربازان از غنایم و از بارهای دست وپاگیر آنچه که سنگین است به خزانه دار بسپارند تا بتوانند از خستگی بیشتری در امان باشند.
فرمان به سرعت اجرا شد و به دنبال آن چون شنید افسران و سربازان جواهرات و چیزهای خیلی قیمتی را پنهان کرده اند برای اینکه همه را در اختیار خود داشته باشد در فرمان دیگری پیشدستی نمود و دستور داد از یک یک آنها و کوله پشتی ها بازدید به عمل آید هرچه بود به دست آوردند و در برابر به هر یک از سربازان پنج هزار روپیه و به افسران مبلغ خیلی بیشتری پرداخت کرد و آنان را راضی نمود.» (ص ۲۰۸)
ژان اوتر در شهر اربیل با افراد فرقه یزیدیه دیدار کرده و درباره آنها مینویسد: «اصل یزیدی ها، از کرد است. آنان خود را پیرو شیخ هادی میدانند، اما در حقیقت آنان نه مسلمانند، نه عیسوی، نه یهودی، نه بت پرست. در آغاز صوفی بوده اند، کم کم به پسماندگی و پسگرایی و تعصب خشک گراییده اند. شیخ های آنها عمامه سیاه بر سر دارند.» (صص ۲۶۷-۲۶۸)
شادروان دکتر رضوانی درباره اقدامات نادر و دستاوردهای دوره سلطنت وی در یک گفت وگوی علمی چنین میگوید: «با ظهور نادر مشکلات ایران از جهت تجاوزات روس ها و عثمانی ها از میان رفت، جنگهای دائمی او هم جز ویرانی و تباهی چیزی به بار نیاورد. او ۲۰ سال تمام فاتحانه جنگید. در خلال این مدت نیروی جوان مملکت نابود شد. البته نه در میدان جنگ، چون نادر در جنگها بسیار کم کشته میداد.
برای مثال در جنگ کرنال از سپاه او فقط ۵۰۰ نفر کشته شدند، اما او هند را فتح کرد. بیشترین تلفات او در بین راههایی بود که طی میکرد. سربازان او غالبا از سرما و گرما و عدم بهداشت نابود میشدند. به طوری که وقتی بخارا را فتح کرد به ابوالفضل خان ازبک گفت: من نه پول میخواهم نه جواهر، من فقط سرباز میخواهم چون دیگر هیچ امیدی به جمع آوری سرباز در داخل ایران نداشت. نکته مهمتر اینکه مخارج جنگها را هم ملت ناگزیر بود تامین کند آن هم نه با رضایت خاطر بلکه با زور. او یکی دو سال قبل از هر جنگ نقشه میکشید و مامورانی میفرستاد تا در مسیر حرکت او آذوقه جمع کنند. طبعا این آذوقه را مردم باید تامین میکردند ولی آنها هیچ وقت از غنائم جنگی بهره ای نمیبردند، چون نادر آنها را در کلات انبار میکرد. نه سد میساخت نه ساختمان و نه راه و جاده. بنابراین مردم از یک دست میدادند بدون اینکه از دست دیگر دریافت کنند.»۲
پی نوشتها:
(۱)- محمد محسن مستوفی گزارش تکان دهنده و ناگواری از محاصره اصفهان و بینوایی مردم داده است: «. . . به خانه مردی نقشینهفروش که در میدان شاه دکان داشت رفتیم.
در زیرزمین که درب آن را کاه گل کرده بودند به گمان آنکه البته در آنجا زیرزمین گندم یا آذوقه مخفی کرده باشند، درب آن را مفتوح نموده چون داخل زیرزمین شدند ۱۴ جوال که هر یک صد من تبریز یا بیشتر میگرفت در بالای سکوهای آجری که زیر آنها خالی بود گذاشته چون تاریک بود به محض ملاحظه جوالها همگی جزم نمودند که گندم یا آرد یا هر دو خواهد بود.
در کمال سرور و خوشوقتی گویا که فتح قلعه خیبر نموده بر سر جوال ها رفته، و چون سر آنها را گشوده، تمام زر عباسی تازه سکه بود. در نهایت تکدر و مایوسی باز سر آنها را بسته از آنجا بیرون آمدند. غریب تر آنکه صاحبخانه با وجود آنقدر زر از گرسنگی مرده و کسی نبود که او را دفن نماید و عجیبتر آنکه با وجود زر نقد بی حساب بی صاحب چینی در چنان وقتی احدی از رفقا و ملازمان شاهی که همراه کمترین بودند، مطلقا احدی اراده دخل و تصرف در آن زرها نکرده و بیرون آمدند و دانسته، فقیر به ایشان تکلیف نمود که قدری بردارید و تقسیم نمایید همگی ابا و امتناع کردند که زر و طلا و نقره به چه کار ما می آید، ما هر یک مبلغ ها داریم و آنچه خواهند به قیمت یک من آذوقه میدهیم.» مستوفی، محمد محسن: زبده التواریخ، به کوشش بهروز گودرزی، انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول ۱۳۷۵، ص ۱۳.
(۲)- گفتوگو با استاد محمد اسماعیل رضوانی، کیهان فرهنگی، سال پنجم، دی ماه ۱۳۶۷، شماره ۱۰ ص ۷.
همه موضوعات با ارزش هستند.