سرود نان، شعری از سیمین بهبهانی

مطرب دوره گرد باز آمد
نغمه زد ساز نغمه پردازش
سوز آوازه خوان دف در دست
شد هماهنگ ناله سازش
ای کوبان و دست افشان شد
دلقک جامه سرخ چهره سیاه
شیزی ز جمع بستاند
سر خویش بر گرفت کلاه
گرم شد با ادا و شوخی ی او
رامشگران بازاری
چشمکی زد به دختری طناز
خنده یی زد به شیخ دستاری
کودکان را به سوی خویش کشید
که: بهار است و عید می آید
مقدم فرخ است و فیروز است
شادی از من پدید می اید
این منم، پی نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم
لیک، آهسته، نغمه اش می گفت
که نه از شادیم پی نانم
مطرب دوره گرد رفت و، هنوز
نغمه یی خوش به یاد دارم از او
می دوم سوی ساز کهنه ی خویش
که همان نغمه را برآرم از او

سیمین بهبهانی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.