حس تاریخ؛ ترانه ای از یغما گلرویی

تمامِ حس تاریخو
توی برق چشات داری
شبیهِ دخترک های
رو قلیون های قاجاری.

شکوهِ دوره ی “ماد”ی،
غمِ تاراجِ “تیمور”ی
چه قدر نزدیکِ نزدیکی،
چه قدر از دیگرون دوری.

شبیه بوی بارون تو
غروب”تخت جمشید”ی
یه خورشیدی که از مغرب
به این ویرونه تابیدی

مَرِمَّت کن منو از نو!
نذار خالی شم از رویا
نگاهم کن اگه حتا
تمومه این سفر فردا.

هزار آتشکده توی
نگاهت غرقِ آتیشن
یه عالم یشم و مروارید
تو لبخندت یکی می شن

مثِ تابیدنِ مهتاب
رو طاقِ “طاقِ بُستان”ی
پر از نقش و نگاری تو
شبیهِ فرشِ ایرانی

می شه “جام جمو” حتا
تو دستای تو پیدا کرد
درِ هر معبدو می شه
با یه لبخندِ تو وا کرد

مرمت کن منو از نو!
نذار خالی شم از رویا
نگاهم کن اگه حتا
تمومه این سفر فردا.

یغما گلرویی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.