آخرین حرفهای مونس الدوله، ندیمه باسواد قجری
«تا آنجا که من میدانم، زنهای ما تا پیش از مشروطه از همه جا بیخبر بودند. میان ده هزار زن یکی – دو تا خواندن و نوشتن میدانستند و به قول معروف با کمال بودند، با کمال آن روزها یعنی خط وسواد داشتند، کتاب حافظ و سعدی و مثنوی میخواندند.» مونسالدوله برخلاف بیشتر زنان آن دوره که سواد نداشتند، خود از جمله زنان باسواد و اهل فکر آن دوران بوده است. متأسفانه از زندگی این زن به غیر از انتشار خاطراتش در ۹۶ سالگی، در مجله زن روز ۱۳۴۵ ه. ش که در اینجا از آن گفتیم، اطلاعاتی در دست نیست تا بدانیم زندگی شخصی او چه فراز و نشیبهایی داشته است.
خاطرات مونسالدوله: اثری ارزشمند
مونسالدوله ندیمه و یار انیس الدوله سوگلی حرم ناصرالدین شاه بود. درواقع او با روایت زندگی زنان در آن دوران -که خود از نزدیک در پیوند با آنها بوده است- اثری ماندگار در تاریخ زنان در ایران بر جای گذاشته است. تا جایی که پژوهشگران علاقمند به تاریخ باورهای عامیانه از این خاطرات به عنوان منبعی ارزشمند در تألیف آثار خود بهره میبرند. این ندیمه باسواد در ابتدای خاطراتش این چنین نقل کرده است: «… تا صد سال چند سالی کسری دارم که آن هم چیز قابلی نیست. در عوض، حرفها از مادرم و مادربزرگم شنیدهام که اگر نقل کنم، از صد و بیست سال هم جلوتر میرود.»
مقایسه زن امروز با زن صد سال پیش
مونسالدوله در بیشتر خاطراتش بهصورت منسجم و مفصل از موضوعاتی مانند ازدواج، شوهرداری، خانه داری، تعلیم و تربیت، عزاداری و… زنان آن دوران گفته است. اما موضوعات خرد دیگری هم در خاطرات او است که خالی از تأمل نیست. یکی از آنها توصیههایی است که در لابلای نوشتههایش به دختران و زنان نسل جوان خودش میکند تا تفاوت آن دوران با حال را دریابند در جایی آورده است: «این بار زن امروز را با زن صد سال پیش مقایسه میکنم. ماجرای آنچه آن روزیها داشتند و امروزیها ندارند و آنچه امروزیها دارند و برای زن صد سال پیش خواب و خیال بود، جالب است.»
«برج نوش» و انداختن زنان از آن به پایین
از ماجراهای جالبی که مونسالدوله از آن برایمان تعریف میکند، قصه «برج نوش» است که به گفته او زنان را از بالای آن به پایین میانداختند حال این مسأله چقدر صحت داشته است جای سؤال است و تحقیق؟ این «برج نوش» در زمان مونسالدوله در خارج از شهر بوده و به نام خیابان سوم اسفند و در حال حاضر به نام خیابان سرهنگ سخایی معروف است. برپایی این برج هم برای خود ماجرایی داشته است. فتحعلیشاه قاجار سوگلی زیبایی داشت که اسمش «نوش لب خانم» بود. شاه این زن را خیلی دوست داشت و همیشه این شعر را برای این زن میخواند: «آن شکر خنده که پرنوش دهانی دارد، نه دل من که دل خلق جهانی دارد.» فتحعلیشاه آنقدر به این نوش لب خانم علاقمند بود که برای او عمارت جداگانهای ساخته بود، چون این عمارت بیرون شهر بود، برج بلندی برای آن درست کرده بودند که هر شب چند نگهبان مسلح بالای آن برج کشیک میدادند. ندیمه ناصرالدین شاه بعد از گفتن از چگونگی برپایی این برج نوشته است: «از آن گذشته هر وقت که از زنی مثلاً کار بدی میدیدند یا میشنیدند، آن زن بدبخت را با چادر و چاقچور از بالای برج نوشین پایین میانداختند.»
زن در جوال و خوردن شلاق!
از اتفاقات دیگری که مونسالدوله از آن گفته است و انجام آن ریشه در باورهای نادرست و جهل مردم داشته است، این است که در دوره مشروطه گهگاه زنهایی که خیانت کرده بودند حال راست و دروغ! میآوردند میدان توپخانه و درون جوال میانداختند و به قصد کشت شلاق میزدند، او اینطور به این ماجرا اشاره کرده است: «بله! خانمهای عزیز دردانه امروز، که اگر از گل بالاتر به شما بگویند اوقاتتان تلخ میشود. آن روزها زن را توی جوال میانداختند و شلاق میزدند. لابد باور نمیکنید و میگویید این هم از آن حرفهای پیرزنهای قدیمی است!»
جامعه عهد قاجار غرق در خرافات
در واقع جامعه عهد قاجار همانطور در خاطرات مونسالدوله گاهی به طور مفصل از آن روایت شده است، جامعهای خرافاتی بود که بیشتر مردم به باورهایی نادرست معتقد بودند.
زن در جامعه قاجاری، همواره در معرض تهدید خطرات گوناگون بود. مردان براحتی میتوانستند زنان دیگری را به نکاح درآورده و زنان قبلی خود را طرد و بیسرپناه رها کنند. زن در این دوران، مجبور به تحمل فشارهای اجتماعی بسیاری هم بود. او در اندرون، همزمان با ظهور رقیبان و هووها، با بیتوجهی همسر خود مواجه میشد و ناچار باید محیط پراز رقابت و حسادت اندرون را تحمل میکرد. از طرفی دیگر، همان گونه که اشاره شد، عرف جامعه و ناامنیها نیز، او را به ماندن دراندرون مجبور میکرد. به همین دلیل، زن دراین دوره آموزشی نمیدید و نسبت به درک بسیاری از مسائل عاجز و ناآگاه بود.
پناه بردن زنان از مشکلات به سحر و جادو
در این وضعیت زن دوران قاجار تنها راه حلی که برای مشکلات خود میدید و تنها پناهی که میتوانست آزادانه مسائلش را مطرح کند و به حل آنها امیدوار باشد، همانطور که قبلاً گفته شد پناه بردن به سحر و جادو و رمالان بود. درواقع زنان از این طریق، خود را از اضطرابهایی که جنبه روانی داشت، دور میکردند. ازطرفی، آنچه این بازار را پررونق میساخت، وجود جمع زیادی از این رمالها و فالگیرها بودند که ازاین طریق آزادانه امرار معاش میکردند.
نبودن امنیت و انزوای زنان در اندرونیها
اینجا بود که گرایش قابل توجه زنان به این باورهای خرافی سبب شد که آنان در زندگی روزمره خود، کمتراز مردان دارای اعتماد به نفس باشند و این مسأله در تقویت و گسترش این تفکر- که زنان موجوداتی عاجز و ضعیف هستند- تأثیرگذار شد. از سویی نبودن امنیت درجامعه که باعث انزوای زنان دراندرونیها برای مصون ماندن از تعرضها بود، نقش مهمی در تلقین ناتوانی زنان به خود آنها و نیز جامعه داشت. این موضوع سبب شد که زنان در مقایسه با مردان از نشان دادن تواناییهای خود در عرصههای گوناگون اجتماعی محروم شوند.
ضعیفه تند راه برو!
زنان در دوره قاجار، به دلیل وجود چنین نظرها و عقاید بیاساسی که در افکار عموم جای گرفته بود، همیشه سعی میکردند به شیوههای دیگری از جمله اتکا به نفسانیات و احساسات غریزی، جایی برای خود در جامعه باز کنند. در نتیجه گسترش و تحکیم چنین اندیشههایی بود که در بعضی مواقع به محدودیتهای بیش از اندازه زنان منجر میشد. در خیابانهای تهران، از زنان هنگام رفت و آمد خواسته میشد تا در مسیری غیر از مسیر مردان عبور کنند. گاهی فریاد مأموران نظمیه به گوش میرسید که «باجی روت رو بگیر» یا «ضعیفه تند راه برو» یا این باور: «هر فتنه که در عالم بر پاشده، شیطنت نسوان در آن دخیل بود» یا سعی میشد از سوار شدن زن و مرد در یک درشکه، حتی اگر زن و شوهر یا خواهر و برادر باشند، جلوگیری شود.
آغاز حقخواهی زنان با تشکیل انجمنهای نسوان
اما در میان تمام این محدودیتها و سختیها، یکی از بزرگترین موفقیتهای زنان در راه به دست آوردن حیثیت و اعتبار اجتماعی خود، افتتاح انجمنهای نسوان از سوی بعضی از زنان روشنفکر و باسواد آن دوران بود. قبل از جنگ جهانی اول، به همت زنانی چون «میرزا باجی خانم»، «نواب سمیعی»، «صدیقه دولت آبادی»، «منیره خانم» و «گلین خانم»، انجمنی به نام «انجمن هویت نسوان» در تهران افتتاح شد. درسال ۱۳۰۰ه. ش در رشت، جمعیتی دیگر برای کسب حقوقی سیاسی و اجتماعی زنان تشکیل شد. این انجمن با تشکیل کلاس اکابر و دبستان، کتابخانه و قرائتخانه و سخنرانی، در روشن کردن افکار زنان آن دیار تلاش میکردند. «نسوان وطن خواه» نیز از جمله جمعیتهای مترقی زنان بود که درسال ۱۳۰۲ه.ش به سرپرستی «محترم اسکندری» دختر شاهزاده محمدعلی میرزا در تهران شروع به فعالیت کرد.
جهان و محروم بودن زنان از حقوقشان
البته ناگفته نماند این نوع نگاه به زنان فقط شامل دوره قاجار نبود بلکه دوران ما قبل آن را نه تنها در ایران بلکه در تمام دنیا هم شامل میشد. در سراسر جهان بخصوص در قرون هجدهم و نوزدهم میلادی، زنان کم و بیش از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم بودند. حتی در کشورهای پیشرفته هم عملاً قدم مثبتی در جهت رسیدن زنان به آرزوها و خواستههایش برداشته نشد. دادن حق رأی سیاسی به زنان در کشورهای اروپایی در واقع از نیمه اول قرن بیستم شروع شد. در طول قرن نوزدهم برخی تحرکها و اقدامات در جهت مطالبه حقوق از سوی زنان در اروپا انجام گرفت که تقریباً دربرگیرنده همه سطوح اجتماعی بود. در جوامع اروپایی قرن نوزدهم زنان کارگر علیه مزد کم، بیکاری، دشواری کارهایی که به آنها واگذار میشد و زنان طبقه متوسط علیه محرومیت از تمامی حقوق سیاسی و اقتصادی دست به قیام میزدند. اما این دادخواهی و تلاش برای زنان ایرانی در طول قرن نوزدهم کم رنگ و محدود بود و نقش زنان در جامعه ایرانی بیشتر به پختن غذا، نظافت و رسیدگی به امور خانه، سرپرستی از فرزندان و بعضاً کار در امور زراعی و دامپروری محدود بود.
ندیمه با سواد ناصرالدین شاه و پایان خاطراتش
آنچه در این میان قابل تأمل است، نوشتههای مونسالدوله ندیمه ناصرالدین شاه است که در لابهلای خاطراتش به روایت وضعیت زنان همانطور که در منابعی معتبر اشاره شده است، بخوبی پرداخته است. او در آخرین نوشتههای خود با امید بسیار با زن امروز صحبت کرده است: «خاطرات من از زندگی زن صد سال پیش به پایان رسید. نزدیک شش ماه شما پا به پای من به یک سفر دور و دراز آمدید. در این مدت، از گوشه و کنار زندگی مادربزرگها و جدههایتان دیدن کردیم. از اشک تا خندهاش، از عزاداری تا عروسیاش و خلاصه از خوشبختیهای کم و بدبختیهای فراوانش. دیدید که خیلی از غصهها و بدبختیهای زن امروز ریشههای قدیمی دارد و ملاحظه کردید که در بسیاری از زمینهها زن ایرانی چقدر تغییر یافته است.»
زن امروز راهی طولانی دارد
او ادامه میدهد: «اختلاف زن امروز با زن صد سال پیش، تقریباً مثل اختلاف شب و روز است. این اختلاف بر اثر چه به وجود آمده است؟ کمال و معلومات زن، بیدار شدن او از یک خواب و بیهوشی دراز؟ به این ترتیب زن امروز راهی طولانی در پیش دارد. او وارث قرنها بدبختی و جهل و خرافات و عقبماندگی است. برای جبران قرنها خوار و خفت و اسارت و کنیزمنشی و بردگی، به عزمی جزم و ارادهای آهنین احتیاج است.»
زن از مرد کمتر نیست!
مونسالدوله مادربزرگ صد و چهل سال پیش ما، با افتخار به زن بودنش برای زنهای بعد از خودش آرزویی کرده است: «زن امروز دیگر مرغ حرمسرا و کنیز مطبخ نیست. من آرزو میکنم بتواند با جبران ناکامیها، خواریها، زبونیها و دردها و فلاکتهای مادران و مادربزرگها و جدههایش، ثابت کند که زن از مرد کمتر نیست. او هم به اندازه مرد در خانواده، جامعه و دنیا سهم دارد.»
منبع: مجله ایران بانو