شعر مگس؛ شعری کودکانه از مهری طهماسبی دهکردی

رفتم به آشپزخانه
تا بخورم یک چایی
یک مگس وزوزکنان
سویم آمد ازجایی

نشست روی صورتم
سرم را دادم تکان
مگس کش را برداشتم
هی به او دادم نشان

اما مگس بی خیال
می چرخید و می چرخید
شاید که در خیالش
برای من می رقصید

پنجره را واکردم
مگس پرید و دررفت
پنجره را که بستم
روی شیشه اش نشست

حالا پشت پنجره
نشسته روی شیشه
وز وز وز وز می خواند
آوازش را همیشه

مهری طهماسبی دهکردی

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.