شعر و داستان کودکانه شعر کودکانه کانگورو در پنج شنبه ۸ مهر ۱۳۹۵ 1,998 0 صبح شد و باز مامان جونم بدو بدو رفت سر کار با خنده گفت غصه نخور می آم پیشت وقت نهار کاش مامانم کانگورو بود روی دلش یه کیسه داشت وقتی می خواست بیرون بره منو تو اون کیسه می ذاشت طیبه رضوانی 3.4/5 - (9 امتیاز) طیبه رضوانی 0 1,998 به اشتراک گذاری WhatsAppFacebookTwitterTelegram