«ملک جهان» از قاتل امیرکبیر تا مادربزرگی مهربان!

«تصدقت بگردم… احوال بحمدالله از التفات شاه امروز خوب است. حمام رفتم قدری رفع کسالت شد و عصری هم رفتم دیدن «ملک زاده» (دختر مهدعلیا و همسر امیر کبیر). قربانت بگردم…اسباب‌های بلور بسیار خوب بود. به سر خودت بسیار خوشحال شدم، که بحمدالله در ایران همه صنایع را راه انداخته‌اید. ان‌شاءالله معادن نقره و طلا به عمل خواهد آمد و صد و بیست سال، ان‌شاءالله با اقتدار سلطنت کنید و در آبادی ایران بکوشید. خداوند عالم از هر جهت شما را دلخوش بدارد. آمین آمین.» نکته قابل توجهی که در این نامه از زبان مادر شاه به آن اشاره شده است، توسعه بعضی از صنایع به همت صنعتگران داخلی است و جالب‌تر از آن اذعان مهدعلیا به این مسأله است، چرا که امیرکبیر مردی که این زن دشمن سرسختش بود، عامل اصلی شکل‌گیری و گسترش این نوع صنایع در ایران بود.

نامه‌های یک مادر سندی باارزش!
مهدعلیا زمانی که به دلایل مختلف نامه‌هایی به شخص شاه پسر و دیگر رجال و درباریان می‌نوشته است، به این فکر نمی‌کرد که تمام این نوشته‌ها روزگاری چون سندی ارزشمند، بخشی از تاریخ زندگی او و عصر قاجار را برای ما روشن می‌کند. ثبت‌نام‌های اشخاص از زن و مرد گرفته تا نام مکان‌های مختلف و ذکر وقایع و اتفاقات جاری در نامه‌های این زن، کنار تطبیق آنها با دیگر منابع، اطلاعات با ارزشی را در اختیار مورخان قرار داده است.

اطلاعاتی زنانه از قاجار
در میان این نامه‌نگاری‌ها و قربان صدقه‌های مادری برای پسرش که شاه ایران بود، می‌توان به اطلاعاتی دست یافت که از نگاه یک زن، آنهم کسی چون مهدعلیا روایت شده است. برای مثال این جمله که «الحمدلله در ایران همه صنایع را راه انداخته‌اید» نشان از تلاش امیر نظامی دارد که اگر دشمنی همین زن او را به کام مرگ نمی‌برد چه صنایع دیگری در ایران آغاز به فعالیت می‌کرد.

اسباب بلور و زحمات امیرکبیر!
به احتمال زیاد منظور مهدعلیا با دیدن اسباب‌های بلور، کارخانه‌ای است که امیرکبیر در روزگار صدارت خود در ایران با خون دل، آن را راه‌اندازی کرده است. به گفته مورخان امیرکبیر معتقد بود صنایع اروپایی را که از لوازم ترقیات جدید است باید از طریق احداث کارخانه‌های صنعتی در ایران رواج داد و در نتیجه او در جهت تأسیس کارخانه‌های شکرسازی، ریسمان‌ریسی، بلورسازی، چلواربافی، حریربافی و ماهوت بافی تلاش بسیار کرد.

دامادی با سیاست توسعه صنایع ملی!
در واقع تشویق و توسعه صنایع ملی نیز به قول «فریدون آدمیت» از ارکان سیاست اقتصادی امیرکبیر یعنی داماد مهدعلیا بود که در این راستا عده‌ای صنعتگر و هنرآموز در رشته شکرریزی، بلورسازی، ریخته گری، نجاری و آهنگری به مسکو و پترزبورگ روانه شدند تا در کارخانه‌های آنجا فنون تازه را بیاموزند. حتی دو نفر از حریربافان کاشان به استانبول اعزام شدند تا تهیه ابریشم را به سبک جدید یاد بگیرند.

شکایت از امیر و خوشحالی از آبادی!
در این نامه مهدعلیا به خاطر راه‌اندازی این کارخانجات و گسترش این صنایع که می‌دانست کار امیرکبیر است، خوشحال است و از خدا می‌خواهد که سلطنت فرزندش را به صدوبیست سال برساند تا در آبادی ایران بکوشد، در صورتی که در یکی از نامه‌هایش آنچنان از امیر شکایت دارد که شکوه پیش شاه پسر برده که این مرد طایفه قاجاریه و شاهزاده‌های بیچاره را از سگ کمتر کرده است. در واقع دلیلش این بود که آن شاهزادگان دیگر مثل گذشته با اقدامات امیر، نمی‌توانستند از موقعیتشان سوءاستفاده کنند.

احوالپرسی‌ها تا بیان احساسات
«ملک جهان» یا همان مهدعلیا که این لقب را با آغاز سلطنت پسرش به خود بخشید، کنار احوالپرسی‌های همیشگی‌اش از شاه پسر، به بهانه هر اتفاقی چه خوشایند و چه ناخوشایند که برای مملکت می‌افتاد برای شاه نامه‌ای می‌نوشت و احساسات خود را بیان می‌کرد. همین مسأله باعث شده است که در این نوشته‌ها اتفاقات تاریخی که در آن زمان افتاده است از نگاه یک زن آن هم مهدعلیا روایت شده و به ثبت برسد.

مژده فتح برای شاه پسر!
یکی از این اتفاقات تاریخی که در یکی از نامه‌ها مژده فتح آن را مهدعلیا برای ناصرالدین شاه می‌فرستد، فتوحات «میرزا محمدخان سپهسالار» در برابر ترکمانان استرآباد بوده است. ماجرا این‌طور بوده است که به‌دلیل تجاوزات مکرر ترکمانان به مناطق همسایه و حملات آنان به کاروان‌های زیارتی مشهد، ناصرالدین شاه تصمیم به سرکوب قطعی ترکمانان می‌گیرد و در نتیجه آن میرزا خان را به این مأموریت فرستاده و او هم این مهاجمان را سخت گوشمالی داده و پایگاه‌ها و مراکز قدرت آنان را تصرف می‌کند.

از زن‌های زوار نیستم!
آنچه جدای از نگاه سیاسی و حکومتی به این فتح قابل اهمیت است، نظر و احساس مهدعلیا برای شاه ایران درباره این پیروزی است که اینچنین نوشته است: «قربانت شوم…چون دیشب بحمدالله مژده فتح رسید، امروز هم اول ماه است، خواستم به این مژده خوب، چشم شما را روشن و دل شما را شاد کنم. این خواب را مثل خواب‌های مردم سهل نگیرید. من ملای فقیر و… و از زن‌های زوار نیستم که از برای طمع، خواب درست بکنم. ملعون است هر کس خواب جعل بکند وانگهی از قول امام در حضور خودش…»

روایت خواب «مهدعلیا» برای شاه ناصری
مادر شاه بعد از آنکه مژده فتح را به پسر می‌دهد، ماجرای خوابی را که شب گذشته به مناسبت این فتح دیده بود برای ناصرالدین شاه محرمانه تعریف کرده و می‌نویسد: «..دیشب در خواب دیده شد که حرم مبارک خلوت است. هیچ کس از مرد و زن نیست، مگر من و زن «بهاءالدوله» مرحوم و زن «حاجی بهرام میرزا» که پیش من است. ما در گوشه‌ای ایستاده‌ایم و گریه می‌کنیم. شما را دعا می‌کنیم. صلوات می‌فرستیم، در آن بین شما تنها از در بالای سر با جقه و هیکل وارد حرم شدید. آمده پهلوی قفل ایستاده به زیارت کردن. همین که شما آمدید در ضریح باز شد. حضرت با عمامه سبز بیرون آمدند. از سر تا پا نور می‌بارید که چشم درست کار نمی‌کرد. شما همان ساعت افتادید به روی پای مبارک….».

این خواب جای دیگر گفته نشود!
در ادامه مهدعلیا می‌نویسد: «… حضرت دست به پیشانی شما گذاشت. سر شما را بالا کرد. سه مرتبه فرمود بارک‌الله از تو راضی هستم. بعد دست بردند شمشیری به کمر شما بستند. از بس برق می‌زد حرم روشن شد. فرمودند همه عرض‌های تو را یا هر چه از ما خواسته بودی قبول فرمودیم. این شمشیر را ببند، آن‌طور که دلم می‌خواهد تو عمر می‌کنی و عمر خوب و آن‌طور که دلت می‌خواست قبول شد و خواهد شد و مکرر فرمودند بارک‌الله مرحبا. بعد فرمودند چرا یک شب چراغ آوردی، دیگر نیاوردی. به سر مبارک همین…خواب همین طور است…این خواب جای دیگر گفته نشود. اگر پیش شما بودم، شما را زیارت می‌کردم. خوشا به احوال شما (نظر) کرده شدید و…»

مادر، مادربزرگ و مادرشوهر
البته این نامه نیمه‌کاره به پایان رسیده است و سند برجای مانده‌اش ناتمام است. بواقع هر کدام از نوشته‌های مهدعلیا بخشی از شخصیت و چگونگی زندگی این زن را جدای از دنیای سیاست و قدرت برای ما روشن می‌کند. گاهی او را مادری دلسوز و نگران، گاهی مادربزرگی مهربان که تمام حواسش به نوه‌هایش هست و حتی گاهی مادر شوهری که تمام رفتارها و کردارهای عروس‌های رنگ و وارنگ حرمسرای پسرش را زیر نظر داشت، می‌توان یافت.

چهره‌ای مهربان از مادر شاه
«ملک جهان» با تمام مسائل و مشکلاتی که به‌خاطر نگرانی‌هایش از به خطر افتادن حکومت پسرش ناصرالدین شاه همیشه با او بود، اما در این میان نقش و جایگاه خانوادگی خود را هم حفظ کرده بود. در یکی از نامه‌ها که او طبق روال از حال و روز خود و اطرافیانش برای شاه می‌نویسد از بیماری یکی از نوه‌هایش نوشته که سریع متوجه شده و او را درمان کرده است و اینجا شاهد چهره مهربانی از یک مادربزرگ هستیم.

تشخیص و درمان بیماری نوه!
نامه این‌طور آغاز شده است: «قربانت شوم، تصدقت گردم. مدتی می‌شود چشمم به دستخط مبارک روشن نشده. به این جهت قربانعلی بیگ را به خاک پای مبارک روانه کردم، بلکه به این وسیله و به دستخط مبارک شاد شوم. از راه مرحمت، اگر از احوال من بخواهید، الحمدلله ناخوشی ندارم، زنده هستم…ان‌شاءالله وجود مبارک پادشاه از آفات و بلیات محفوظ باشد همه سهل است. احوال خادمان حرم، شاهزاده‌ها همه سلامت است. همه دعاگوی وجود مبارک هستند. «توران‌آغا» چند روزی سیاه سرفه گرفت، خودم متوجه شدم. با شربت‌ها و غذاهای باقاعده الحمدلله خوب شد….»

سپردن دو خواهر به «تاج‌الدوله»
این دختر یعنی «توران آغا» و خواهرش «تومان آغا» دختران ناصرالدین شاه بودند از زنی به‌ نام «خازن‌الدوله» با تفاوت چهار پنج سال، هنوز این دو دختر به حد بلوغ نرسیده بودند که مادرشان فوت می‌کند و ناصرالدین شاه سرپرستی آنان را به «خجسته خانم تاج‌الدوله» از زنان محبوب و محترم خودش می‌سپارد، زنی که مثل بعضی از عروس‌های مهدعلیا مورد احترام او بوده است.

پایان زندگی «فخرالدوله» با سل!
درباره این دو خواهر بخصوص «فروغ‌الدوله» که نامه‌های ارزشمندی از او بر جای مانده است در شماره‌های گذشته مفصل پرداخته‌ایم. اما جالب است بدانیم فخرالدوله یا همان دختری که مهدعلیا تشخیص بیماری سیاه سرفه را در آن زمان برای او می‌دهد و درمانش می‌کند، در سن سی سالگی به علت مبتلا بودن به بیماری سل فوت می‌کند. دختری که شاعر بود و تخلصش «بی‌نشان» و «فخری» و حتی او دیوان شعری به خط خوش خود داشت که هرگز منتشر نشد.

«مهد علیا» ترکیبی از چند شخصیت!
شخصیت مهدعلیا لایه‌های پنهان مثبت و منفی بسیاری دارد که قضاوت کردن درباره او جدای از نقش تاریکش‌ در قتل امیر، نیاز به بررسی و مطالعه بسیاری دارد. این زن با همان نگاه مادربزرگی خود به نوه‌هایش چنان قدرتی داشت که توانست چهل روز بر ایران حکومت کند. با خواندن یکی از نامه‌هایی که مهدعلیا در زمان این چهل روز خطاب به یکی از رجال نوشته است، به ترکیبی از خصلت‌هایی که شخصیت این زن را شکل داده بود، پی خواهیم برد: «مقرب‌الخاقان سردار، زحمت‌ها و خدمت‌ها و خدمت‌های شما منظور نظر است. همیشه از شما صداقت و راستی و درستکاری مشاهده شده است، بخصوص بعد از فوت شاه مرحوم آنچه لازمه خدمت و جان‌ نثاری بود، در راه ناصرالدین شاه کردید.»

من همه وقت ضامن التفات پادشاه هستم!
در ادامه با قدرت و مکنت و تأثیرگذاری بسیاری نوشته است: «…به من معلوم شد که چه خدمت‌های بزرگی کردید. از التفات پادشاه خاطر جمع باشید که از هر جهت شما و کسان شما در امان پادشاه هستید و از برای شما بجز التفات‌های بزرگ از جانب پادشاه دیگر ان‌شاءالله رو نخواهد شد و من همه وقت ضامن التفات پادشاه هستم، درباره شما. به آسودگی مشغول خدمت پادشاهی باشید.»

منبع: مجله ایران بانو

2/5 - (1 امتیاز)
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.