ضامن شدن مادر شاه برای بخشش داماد!

«…خانم من، قربانت شوم…حقیقت مطلب این است که در آن مدت خانمی شما و بندگی من، از بعضی جهات بر وجود شما تلخ و بد گذشت و خودم اذعان و اعتراف دارم که شما رنج کشیدید و من راحت. اما حالا به شرط این می‌خواهم بندگی شما را بکنم که از گذشته بگذرید و شکایت مکنید. به شرط آنکه نگوییم از آنچه رفت حکایت (از آن اتفاقات دیگر چیزی نگویید). با من به عدل رفتار بفرمایید بلکه به فضل و بخشش و گذشت سلوک نمایید(رفتار کنید). چنانکه ابتدا بنای مان بر همین بود. اگر به نوشته و قول و قسم من اطمینان حاصل می‌کنید برای همه قِسم، قسم و تعهد حاضرم و در حقیقت همین عریضه التزامی است از من که خدمت شما می‌فرستم…». این نامه بخشی از عذرخواهی و طلب عفو شوهری است که همسرش به‌ خاطر بد رفتاری‌های وی به شخص مهدعلیا مادر شاه و حتی ناصرالدین شاه شکایت کرده است تا به وضع او رسیدگی کرده و این زن را از دست شوهر بد اخلاقش نجات دهند.

دادخواهی زنان نزد مهدعلیا
بخشی از نامه‌هایی که در آن از مهدعلیا نام برده شده است، به نقش وی به حل اختلافات خانوادگی سران و رجال قاجار و نزدیکان این زن اشاره دارد، تا حدی که هر یک از طرفین این اختلافات بشدت از مهدعلیا حساب می‌برده‌اند، جالب است که بیشتر این دادخواهی‌ها از جانب زنان نزد مادر شاه است و او نیز با دلسوزی و جدیت تمام آن موارد را تا رساندن به نتیجه و گرفتن حق آن زن پیگیری می‌کرده است.

به سر مبارک شاه و نمک سرکار علیه!
در این نامه‌ که این مرد برای همسرش نوشته است و از او خواسته از شکایتش صرف‌نظر کند، می‌توان به جایگاه تأثیرگذار مهدعلیا در این امور پی برد، چرا که در ادامه نامه خواهیم خواند که همسر این مرد نزد مادر شاه دادخواهی کرده است: «…به سر مبارک شاهنشاه روحنا فداه و نمک سرکار علیه عالیه مهدعلیا، روحی لها فداها و به سر و جانت قسم که «انه قسم لو تعلمون عظیم» که تا عمر دارم بی‌رضای خاطر شما قدمی برنخواهم داشت و سر‌مویی به خلاف میل شما رفتار نخواهم کرد و بندگی شما و اولاد شما را به جان و دل خواهم کرد…».

«سلطان محمد میرزا» شوهر خطاکار
بنا به نظر دکتر عبدالحسین نوایی گردآورنده نامه‌های مهدعلیا، این شوهر نگران از شکایت همسرش نزد مهدعلیا، به احتمال زیاد «سلطان محمد میرزا» پسر سلطان احمد میرزا عضدالدوله است که با دختر دایی‌ خود که دختر محمدخان سپهسالار بوده وصلت کرده و حال این زن علیه شوهر خود که اخلاق خوبی نداشته است پیش مهدعلیا شکایت برده و از او خواسته تا به داد وی برسند و با توجه به محتوای نامه قرار می‌شود التزام (تعهدی) از این شوهر گرفته شود تا با همسر خود بدرفتاری نکند.

«مچول میرزا» پدرشوهری ظریف!
جالب است بدانیم این شوهری که مورد شکایت همسر خود واقع شده بعد از ازدواج با این زن ملقب به «شاهزاده داماد» شده است. پدر شاهزاده داماد، یعنی عضدالدوله یکی از پسران فتحعلیشاه بود و آن‌طور که می‌گویند به جهت اینکه ظریف و زیبا بود به «مچول میرزا» شهرت داشت. وی مردی خوش صحبت بود و چون از روزگار پدرش فتحعلیشاه و شکوه و عظمت مادرش تاج‌الدوله خاطرات جذاب و شنیدنی زیادی داشت و آنها را برای زنانی که دورش در حرمسرا جمع می‌شدند، تعریف می‌کرد مورد توجه اعتمادالسلطنه قرار گرفت تا جایی که به درخواست وی، خاطرات خود را در کتابی به نام «تاریخ عضدی» جمع‌آوری کرد.

نسبت‌های خانوادگی و حل اختلافات
«شمس‌الدوله» تنها دختر مچول میرزا یا همان نویسنده کتاب تاریخ عضدی و پدر شاهزاده داماد نیز به ازدواج ناصرالدین شاه درآمده بود، در نتیجه شمس‌الدوله که یکی از همسران شاه ناصری بود، خواهرشوهر آن زنی بود که از شوهرش یعنی شاهزاده داماد نزد مهدعلیا شکایت کرده بود. برادر این زن شاکی از همسرش نیز، داماد ناصرالدین شاه بود. در واقع مهم‌ترین علت توجه و اهمیت دادن مادر شاه و خود شاه به حل این مسائل نسبت‌های خانوادگی و قومی بود که طرفین دعوا با آنها داشتند.

شوهر «فخرالملوک» حامی خواهر
یکی از نامه‌هایی که به موضوع حل اختلاف این زن و شوهر خطاب به شاه ناصری نوشته شده است توسط برادر همین زن نوشته و برای شاه فرستاده شده است، این برادر «اعتضادالدوله» شوهر «فخرالملوک» یکی از دختران ناصرالدین شاه است. در واقع داماد ناصرالدین شاه موضوع حل اختلافات زناشویی خواهرش با شوهرش (شاهزاده داماد) که نزد مهدعلیا دادخواهی کرده بود ، پیگیری می‌کند: «…درخصوص عمل همشیره که سرکار مهدعلیا احضار کرده بودند، امروز شرفیاب خدمت مهدعلیا شدم. قرار بر این فرمودند که فردا نوابان…در خدمت سرکار مهدعلیا حاضر شوند. خانزاده هم حاضر شوم…».

نخستین نوه دختری مهدعلیا!
بد نیست بدانیم «فخرالملوک» همسر این برادر پیگیر، با اسم اصلی «بیگم جان خانم» نخستین فرزند «گلین خانم» و ناصرالدین شاه و نیز نخستین دختر ناصرالدین شاه بود که در زمان ولیعهدی پدرش در تبریز به دنیا آمد. از طرف مادری نوه احمد علی میرزا (پسر نوزدهم فتحعلی شاه قاجار) بود. این دختر بعد از ازدواج با محمدمهدی‌خان اعتضادالدوله صاحب چهار فرزند پسر و یک دختر به نام گلین‌خانم افسرالدوله شد و مهم‌تر از همه اینکه فخرالملوک شعر می‌گفت و تخلص‌اش در شعر فخری بود و جالب است که هر سال به مناسبت تولد پدرش، ناصرالدین شاه قاجار، شعر می‌سرود.

شرح سفر به قم و اندرونی «فخرالملوک»
ناصرالدین شاه در بخشی از خاطرات خود در ششمین سفری که به قم داشته است مصادف با روز یکشنبه ۲۵ رجب ۱۳۰۵ه. قمری از رفتنش به خانه فخرالملوک و شرح حالی از وضعیت زندگی دختر و دامادش اعتضادالدوله نوشته است: «…امروز باید برویم خانه اعتضاد‌الدوله (همسر فخرالملوک)، اول رفتیم زیارت، از کلاهخود و نیزه و شمشیر، خنجر و جندر، رخت و جامه و قلچاق (بازوبند آهنی) و غیره که حسینقلی‌خان برادر فتحعلیشاه وقف کرده است ریخته بودند توی ایوان، تماشا کردیم. امین‌السلطان و عزیز‌السلطان و همه مردم هم بودند. تماشا کردند، زیارت کردیم. در بالای سر نماز خواندیم…».

استقبال شاهزاده‌ها و اشراف قم!
شاه ناصری بعد از رفتن به زیارت حرم حضرت معصومه(س) راهی خانه داماد و دخترش می‌شود: «…بعد از آن از صحن امین‌السلطان بیرون رفتیم، همین‌طور پیاده به قدر هفتصد هشتصد قدم راه بود، رفتیم تا رسیدیم به خانه اعتضاد‌الدوله، زن و مرد زیادی دو طرف کوچه ایستاده بودند، از نزدیک ما را درست تماشا کردند، رسیدیم به خانه اعتضادالدوله، اول به یک حیاط کثیفی رسیدیم، من خیال کردم دیوانخانه همین است، شاهزاده‌های قم و اشراف قم و ریش سفیدان ایلات قم و شاهسون بغدادی را اعتضادالدوله جمع کرده بود، شاهزاده‌های قم خیلی کثیف، فقیر و بیچاره‌اند، آنها را دیدیم، اسامی آنها را ان‌شاء‌الله بعد می‌نویسم…».

فخر‌الملوک دو تا عروس هم دارد!
توصیفات ناصرالدین شاه از مسیر رفتن به خانه دختر و دامادش که میهمان‌های زیادی هم دعوت کرده بودند جالب و خواندنی است، وی بعد از وصف این صحنه‌ها از چگونگی خانه‌ و اندرونی‌ فخرالملوک می‌نویسد: «..بعد رفتیم توی دیوانخانه، باغی است، درخت انار و زبان گنجشک و غیره دارد، حوض دارد، اما آب جاری ندارد، یک کلاه فرنگی وسط انداخته‌اند و اتاق‌های دراز از این طرف، آن طرف ساخته‌اند که نشیمن همان اتاق‌های دراز است. رفتیم در اتاق نشستیم. دیگر میز و صندلی و شکل و عکس به همان سلیقه‌ها که اعتضادالدوله دارد در اتاق چیده است. قدری نشستیم، بعد رفتیم اندرون. فخرالملوک حیاط کوچک قشنگی دارد، فخر‌الملوک دو تا عروس هم دارد. برای پسرهایش صیغه کرده است، پسرهای فخرالملوک هم بودند، یکی از این صیغه‌های پسرش شاهزاده است، دختر نورالدهر میرزا نوه همایون میرزا است، هر دو آمدند، بزک‌های عجیب و غریب کرده بودند، هر دو گنده و یک جورند، دو تا پروانه الماس هم به عروس‌ها دادم، بعد بیرون آمده، باز پیاده آمدیم، جمعیت زیاد همان‌طور ایستاده بودند، ما را تماشا می‌کردند».

التماس «شاهزاده داماد» از همسر!
و حال ادامه آن نامه شاهزاده داماد برای همسرش که از شکایت دست بردارد و با تعهد دادن که دیگر وی را اذیت نمی‌کند به خانه برگردد، آنهم تعهدی که ضامن آن مهدعلیا است که اگر این مرد دوباره خطا کرده و همسرش را آزار دهد این بار طور دیگری با او برخورد کنند: «…جان و مال بر کف دست گرفته و باقی عمر ایستاده‌ام به غرامت و اگر عرض و سند خودم را قبول نمی‌فرمایید، برای اثبات عبودیت و اطاعت و رضاجویی خاطر مبارکت، سرکار علیه مهدعلیا روحی فداها را به ضمانت می‌دهم که مدت عمر، خلاف از من نسبت به شما سر نزند و به آن‌طور میل خاطر مبارکت هست رفتار نمایم که رضای خداوند و رسول و مهر و رضای شما در آن باشد و اگر خلاف تعهدی که کرده‌ام رفتار شد، سرکار معظم‌الیها (مهدعلیا) که ضمانت می‌فرمایند، حقیقت آقا و صاحب اختیارند که در مقام مؤاخذه برآیند و آنچه لازمه بی‌التفاتی است در حق من معمول دارند…».

دست توسل به دامن شاه!
خلاصه آنکه این شوهر باز در بخش‌های دیگر این نامه مهدعلیا را واسطه و ضامن خود قرار می‌دهد تا همسرش به خانه برگردد و زندگی کند، جالب آنکه شاهزاده داماد در آخر نامه با حالی زار و پریشان می‌نویسد که اگر شما قبول نکردید و سرکار مهدعلیا هم ضامن نشدند پناه به به شاه می‌برم و از او طلب کمک می‌کنم تا مرا ببخشید و به خانه برگردید: «…و اگر از طرف شما و سرکار علیه عالیه مهدعلیا دامت شوکتها مأیوس شوم لابد (ناگزیر) دست توسل به دامن سرکار اعلی حضرت اقدس همایون شهریاری روحنا فداه خواهم زد و خدای نخواسته پس از یأس از هر سه آستانه، لابد و ملجأ شده (ناگزیر و امیدوار) رو به درگاه خداوند خواهم کرد. زیاده عرض سلام، مختارند».

شناخت مهدعلیا جدای از قاتل امیر!
یکی از نکات مهمی که با خواندن دقیق این نامه‌ها می‌توان متوجه شد این است‌ که نقش مهم و پر رنگ این زن در قتل امیرکبیر، شناخت ابعاد شخصیتی دیگر مهدعلیا را در تاریخ قاجار به فراموشی سپرده است. هنگامی که نام مهدعلیا را می‌شنویم یا در جایی می‌خوانیم ناخودآگاه زنی را که قاتل سیاستمداری بزرگ چون امیر بوده است به یاد می‌آوریم، اینکه این زن قدرتمند نقش اساسی در مرگ امیرکبیر داشته است قابل انکار نیست، اما شناخت و بررسی کامل زندگی مهدعلیا بخصوص در حوزه زنان، دریچه‌ای تازه و جذاب از این زن برای تاریخ روشن می‌کند که خود اطلاعات مهمی در اختیار پژوهشگران و محققین قرار می‌دهد.

منبع: مجله ایران بانو

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.