نیمه عریان شعری از ای ای کامینگز

احساس کردن مقدمه است
و آن کس که به صرف و نحو اشیا
التفاتی کند
هرگز به‌تمامی تو را نخواهد بوسید؛

باید سراپا جنون بود
هنگام که بهار در بطن جهان است

خون من برهانی است قاطع
و سوگند به همه‌ی گل‌ها
که بانو!
بوسه‌ها تقدیری نیکوترند
تا حکمت و فرزانگی‌.
گریه نکن!
ــ والاترین اشارت هوش من
در پایین‌دستِ پلک‌های تو می‌گذرد که می‌گوید

ما از آنِ یکدیگریم: پس
بخند، در میان بازوانم آرام بگیر
زیرا که زندگی عبارت بلندی نیست

و من فکر می کنم چنین نیز نیست که مرگ یک جمله‌ی معترضه باشد.

ای ای کامینگز

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.