مرور رده

ادبیات

نامش بر زبانم، شعری از فیلیپ آیرز

نامش بر زبانم، هر بار که سخن می گویم شکلش مقابل چشمانم، به هر کجا که می نگرم هر شب و روز، گویی این روح اوست که در من گام بر می دارد گویی این او نیست که مرا کشته است من او را کشته ام و با خود به هرجا می برم.... فیلیپ آیرز…
ادامه مطلب ...

زندگی نامه گابریل خوزه گارسیا مارکِز

گابریل خوزه گارسیا مارکِز (به اسپانیایی: Gabriel José García Márquez) ،زادهٔ ۶ مارس ۱۹۲۷ در دهکدهٔ آرکاتاکا درمنطقهٔ سانتامارا در کلمبیا – درگذشته ۱۷ آوریل ۲۰۱۴. رمان‌نویس، نویسنده، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود. گابریل…
ادامه مطلب ...

تنها یک نگاه، شعری از فریدا هیوز

تو مرا دوست نداشتی! تنها نگاهی انداختی به رو نوشت چهره ای که به آن تولد بخشیدی اندوه من مثل آستر پوسیده ی یک کت چرمی ناگهان سر باز می کند و تمام هستی ام از هم می شکافد. فریدا هیوز، شاعر انگلیسی ترجمه از چیستا یثربی، کتاب آبی…
ادامه مطلب ...

کاترین ان پورتر، نویسندۀ امریکایی

کاترین ان پورتر (katherine Anne Porter) نویسنده ی آمریکایی که متولد ۱۸۹۰ است در مدارس خصوصی تگزاس و لوییزیانا درس خواند اما هرگز به دانشگاه نرفت. با وجود این یکی از استادان فصاحت و بلاغت در داستان نویسی قرن بیستم آمریکا به شمار می آید. ان…
ادامه مطلب ...

شمع روشن، شعری از عباس ابن الاحنف

تو هرگز به راستی رنج نبرده ای! و درد بی خوابی را نمی شناسی. این منم که خواب از چشمانم گریخته است، و تا زمانی که زنده ام، به جز اشک برای من همدمی نیست. وقتی که با تو حرف می زنم مرا به سخره می گیری، عاشقان مرا در شعر خود بهتر روایت…
ادامه مطلب ...

معرفی ولفدیتریش اشنوره، نویسنده آلمانی

ولفدیتریش اشنوره wolfdietrich schnurre در سال ۱۹۲۰ در شهر فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. در تمام طول جنگ دوم جهانی سرباز بود. در آوریل ۱۹۴۵ از جبهه گریخت. پس از جنگ تا سال ۱۹۴۹ نقد تئاتر و سینما می نوشت. از سال ۱۹۵۰ به نویسندگی روی آورد. او…
ادامه مطلب ...

حالا وقت رفتن نیست، شعری از جورج الیوت

استاد عشق چقدر به مهرِ شیرین تو نیازمندم... چگونه فراموشت کنم؟ وقتی که این روزها تنها صدای پای مرگ را می شنوم و زیر لب مدام می گویم: "بمان عزیزم، بمان حالا وقت رفتن نیست..." george elliot بخشی از شعر متلاشی، سروده ی جورج الیوت،…
ادامه مطلب ...

گریه، شعری از محمد صالح

برای او مرثیه نخوان! گریه نکن! زنده نمی شود. او را دوباره به ما نمی دهند خداوند او را پیش خود برده است مرثیه نخوان! او نخواهد شنید و از راهی که رفته بر نمی گردد. زنده ها می توانند به دروغ گریه کنند اما مرده ها به دروغ نمی…
ادامه مطلب ...

ماشادو دِ آسیس، نویسنده ای از آمریکای لاتین

ژواکیم ماریا ماشادو دِ آسیس در سال ۱۸۳۹ در ریودوژانیرو به دنیا آمد. کار در دنیای چاپ و نوشتار را با حروفچینی و تصحیح نمونه های چاپی آغاز کرد و آنگاه نویسنده ی ستون حوادث در روزنامه ها شد. مجموعه آثار او به سی و یک جلد می رسد. ماشادو در همه…
ادامه مطلب ...

چوب کبریت های سوخته، شعری از فکرت صادق

روزهای رفته به چوب کبریت های سوخته می مانند جمع آوری شده در قوطی خویش هر کاری می خواهی، بکن آن ها دوباره روشن نمی شود و روزی سیاهی آن ها دستت را آلوده می کند روزهای چوبی ات را باید از همان آغاز بیهوده نمی سوزاندی. فکرت صادق…
ادامه مطلب ...

آیا این عشق است؟ شعری از آلیسون مویت

اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردم بهتر از این بود! در واقعیت من و تو با هم غریبه ایم و در رویای من، یکرنگ و صمیمی نه در واقعیت می توانم به تو نزدیک شوم و نه در رویاهایم از تو دور اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردم از این بهتر…
ادامه مطلب ...