مرور رده
فرهنگ
غزل شماره ۲۳: خیال روی تو در هر طریق همره ماست
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
غزل شماره ۲۲: چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
غزل شماره ۲۱: دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
در چمن…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
غزل شماره ۲۰: روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
غزل شماره ۱۹: ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
دنیا همان یک لحظه بود؛ شعری از فرانک خلیلی
وقتی که دل بستم به تو
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
رد می شدی چون سایه ای
چشمم به دنبالت دوید
حسی که در چشم تو بود
دل را به سویت می کشید
وقتی گذشتی در فضا
پیچید عطر رازقی
یک نغمه…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
تمکین و آثار آن از دیدگاه فقه شیعه
خداوند انسان را با انگیزهها و تمایلات مختلف خلق کرده است که از جملهی آن تمایلات، میتوان به میل قوی هر جنس به جنس مخالف اشاره نمود.
مهمترین توصیهی دین در برخورد با تمایلات جنسی ازدواج است خداوند حدود و مرزهایی برای این پیوند قرار…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
غزل شماره ۱۸: ساقیا آمدن عید مبارک بادت
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
غزل شماره ۱۷: سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
غزل شماره ۱۶: خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوی…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
غزل شماره ۱۵: ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماری…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
داستان کوتاه بادِ زمینی نوشته ریچارد براتیگان
سالهای سال یک داستاننویسِ ژاپنی را تحسین میکردم و به خواهشِ من، یک نفر این قرار ملاقات را میان من و او آماده کرد. ما الان در یکی از رستورانهای توکیو مشغول غذا خوردن هستیم. داستاننویس، یکدفعه، دستش را به طرف کیفی که همراهش آورده بود…
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...