گفتوگو با مهلقا خانی بانوی عشایری قهرمان در رقابتهای سوارکاری
با «ورنیبافی» زندگیام را میگذرانم
بیست و ششمین دوره جشنواره عشایر آذربایجان در منطقه قره قیه شهرستان کلیبر در آذربایجان شرقی برگزار شد. همه منتظر آغاز مسابقه سوارکاری زنان عشایر بودند. این بار همه نگاهها به مهلقا خانی دوخته شده بود. بانوی ۳۹ ساله ای از ایل یاغبستلو که در ۱۵ دوره قبلی این مسابقات قهرمان شده بود. مهلقا پرچمدار بانوان عشایر استان در مسابقات اسبدوانی است و همه منتظر بودند تا بازهم این بانوی شجاع که به تاختن اسبها تبحرّ دارد زودتر از بقیه از خط پایان عبور کند. او هیچگاه اسب نداشته و قبل از مسابقه با اسب کرایهای مسابقه میدهد و در پایان نیز جایزه نقدی را با صاحب اسب تقسیم میکند. همه عشایر منطقه او را میشناسند. چند دقیقه بعد از شروع مسابقه حادثه تلخی اتفاق افتاد و یکی از اسبهای مسابقه مقابل مهلقا زمین خورد و باعث شد تا اسب او سقوط کند. این حادثه باعث شکستگی و مجروح شدن مهلقا شد و او این روزها در بیمارستان شهدای تبریز بستری است. مهلقا سالهاست با ورنی بافی هزینه همسر بیمار و فرزندانش را تأمین میکند با وجود درد زیاد میگوید بازهم در مسابقات شرکت خواهم کرد و نمیتوانم از اسب و سوارکاری دل بکنم. با این بانو که ۲۶ عنوان قهرمانی در مسابقات مختلف در کارنامه زندگیاش دارد گفتوگو کردیم:
از چه زمانی سوار بر اسب شدی و ازکی مسابقه دادی؟
پدرم اسب داشت، از ۱۰ سالگی سوار میشدم از او سوارکاری یاد گرفتم. یکی از روزها شنیدم قرار است مسابقه سوارکاری بین زنهای عشایر برگزار شود. ۱۶ سال داشتم و اصرار کردم که من هم در مسابقه شرکت کنم. قبل از من هم زن های ۵۰ – ۶۰ ساله ایل در مسابقه شرکت میکردند، ولی مدتی بعد از حضور من در مسابقات دیگر سوارکاران قدیمی شرکت نکردند. هر بار سوار بر اسب میشوم همان حس لذتبخش اولین روز سوارکاری در وجودم زنده میشود. وقتی در خانه پدر بودم گاهی سوار اسب او میشدم و تمرین میکردم اما چون هزینه نگهداری اسب خیلی بالاست چند سال بعد فروختند، بعد از ازدواج هم اسب نداشتیم و همیشه با اسب کرایهای که هیأت سوارکاری میآورد مسابقه میدادم.
زندگی یک زن عشایری چگونه است؟
زندگی عشایری برای همه اعضای ایل مشکل است، از لحظه تصمیم به کوچ تا زمان اتراق در مقصد کار پیوسته و بدون لحظهای استراحت را میطلبد. در مسیر گاهی حیوانات تلف میشوند و گاهی بچهها بیمار میشوند. دختران ایل باید در هر کاری مهارت داشته باشند، دوشیدن گوسفند، درست کردن ماست و دوغ، پنیر، نان پختن، بچهداری و همکاری با مردان ایل در هدایت دامها، حمل بار، ورنی بافی و ریسندگی و… همه خانوارهای ایل کوچ میکنند، ما هم زمانی که همسرم سالم بود با بقیه ایل به ییلاق میرفتیم ولی از ۱۵ سال قبل به خاطر سن پایین بچه هایم، تنهایی و مشکلات کوچ در قشلاق میمانم. درس نخواندم. بهخاطر همین (باخار کور اولموشام) بینای کورم. دوست داشتم باسواد بودم و میتوانستم بخوانم.۴ خواهر و ۴ برادر هستیم و پدر و مادرم هر دو با بقیه افراد ایل کوچ میکنند ولی باز هم نگران و مشوق من هستند و با حمایت پدر و مادر زندگی میگذرانم.
چند فرزند داری و در کنار سوارکاری چه کار دیگری انجام میدهی؟
دو دختر دوقلوی ۱۸ ساله و یک پسر ۱۴ ساله دارم. یکی از دخترهایم ازدواج کرده و دیگری امسال کنکوری است. همسرم از ۱۵ سال قبل در بیمارستان بستری است، مسئولیت ۳ فرزند نوجوان را برعهده دارم و خودم تنها با درآمد ورنی بافی(گلیم عشایری) زندگی خانوادهام را میگذرانم. همسرم قبل از بیماریاش چوپانی میکرد. ورنی را اجاره میکنم و با مبلغ ۵۰۰ هزار تومان میبافم. هر یک ماه یک ورنی میبافم. به اندازه ۲ متر در یک و نیم متر. البته با این شرایط شکستگی استخوان گونه و دست تا چند ماه نمیتوانم کار کنم. بچه هایم با ورنی بافی درس میخواندند. دخترم سال قبل کنکور داد و شبانه قبول شد اما به خاطر هزینه بالا نتوانست ثبتنام کند. امسال پشت کنکور مانده تا اگر خدا بخواهد دوباره کنکور بدهد. سال گذشته زمستان زمانی که ایل کوچ کرده بود یک مار داخل خانهام پیدا شد. در مغان تنها بودم. بچه هایم را برداشتم و از خانه فرار کردم. با سختی زیاد مردان چند خانوار را از اطراف پیدا کردم و با کمک آنها مار را فراری دادیم تا بتوانیم دوباره به خانه برگردیم. هر سال هم قبل از مسابقه با وعدههای مکرر به سراغم میآیند که اگر شرکت کنی، بیمه میکنیم. برایت دار ورنی میخریم، خانه ات را تعمیر میکنیم، برایت اسب میخریم و… ولی بعد از مسابقه هیچ کسی را نمیبینم. اسب را تحویل میگیرند و تا مسابقه بعدی خبری از آنها نمیشود.
راز و رمز اینکه یک بانوی عشایر همیشه قهرمان مسابقات سوارکاری میشود، چیست؟
در ابتدای هر مسابقهای از ته دل تصمیم میگیرم اول شوم. اسب را چند دقیقه قبل از مسابقه میآورند و من یکی را انتخاب میکنم. بارها از طرف شرکت کنندگانی که از تبریز آمدهاند بهخاطر اسب ضعیفی که انتخاب کردهام مسخره شدهام چون آنها در باشگاههای خصوصی تبریز تمرین میکنند و به اسبهای خوب دسترسی دارند و با نژاد عرب در مسابقه شرکت میکنند ولی همیشه اسبی که به من داده شده ضعیف بوده اما باز هم ایمان داشتم اول میشوم. هیچ وقت قبل از مسابقه تمرین نمیکنم چون نه اسبی داشتم و نه فرصتی که با اسبی که کرایه میکنم آشنا شوم. فقط چند دقیقه قبل از مسابقه اسب را تحویل میگیرم و در پیست مسابقه وارد میشوم و سوار بر آن میتازم. اسبها هم احساس دارند. اسب برای دویدن و سرعت خلق شده است. اسبها هم وقتی عقب بمانند تلاششان را بیشتر میکنند. برای پیش افتادن میتازند و وقتی برنده شوند خوشحالند. از شور و حرکات آنها میفهمم که خوشحالند.
چه جوایزی به نفرات برتر سوارکاری داده میشود؟
با وجود همه سختیهای مسابقه و سوارکاری جایزهای که به شرکتکنندگان تعلق میگیرد بسیار پایین است. اوایل جایزه ۱۵۰، ۲۰۰ و ۳۰۰ هزار تومان بود و از دو سال قبل ۵۰۰ هزار تومان شده و امسال ۷۰۰ هزار تومان شده بود. من در همه مسابقات جایزهام را با صاحب اسب تقسیم میکنم.
بهترین اسبی که گرفتی کدام اسب بود؟
از میان اسب هایی که برای مسابقه میآورند همیشه سعی میکنم بهترین و قویترین را انتخاب کنم. با هر اسبی میتوانم ارتباط برقرار کنم. هرچند به فاصله کمی پیش از آغاز مسابقه اسب را تحویل میگیرم اما وقتی دست روی سر و یالش میکشم رام میشود. همه اسبهایی که سوار شدم برنده شدند، حتی اگر اسب ضعیفی هم باشد من آن را پیش میبرم. گاهی میگفتند فلان اسب بزرگ است و نمیتوانی بتازی و من در جواب میگفتم من با اسب بزرگ شده ام، میتوانم از هر اسبی سواری بگیرم و با همان اسبهایی که تصور میکنید از پس آنها برنخواهم آمد جایزه اول را گرفته ام. در زمان استاندار قبل گفتند به تو اسبی جایزه میدهیم که بتوانی با اسب خودت مسابقه بدهی، خوشحال شدم. یک ماه بعد یک کره اسب ضعیف به من دادند که مناسب سوارکاری نبود و از دو سال قبل هر چه یارانه میگیرم خرج آن اسب میکنم. گفته بودند هزینه اسب را هم میدهیم ولی خبری نشد. اسمش ترکمن است و بزرگ هم نمیشود. مجبورم آن را بفروشم. هزینهاش بالاست و جای مناسبی برای نگهداری او ندارم. تا حالا سوار ترکمن نشده ام. پسر و برادرم گاهی سوارش میشوند. جثهاش کوچک است وانگیزهای برای سوار شدن بر او ندارم. گاهی فرار میکند و هیچ کس نمیتواند برگرداند و فقط من میتوانم آن را رام کنم.
در ۲۶ سال مسابقه، چه سالی برایتان لذت بخشتر بود و خاطره خوبی از آن دارید؟
همه مسابقهها برای من لذتبخش بود، همه آنها را دوست داشتم، اسب را دوست دارم، سوارکاری را دوست دارم. هر سال و هر سال با هر اسبی که مسابقه میدادم خاطره خوبی از آن برایم باقی میماند.
سالهای قبل مسابقات در محل قشلاق ما بود، مسیرش هم نزدیک بود و مشکلاتم برای شرکت در مسابقه کمتر بود، اما محل برگزاری مسابقه عوض شد و رفت و آمد و هزینههای من هم بیشتر شد اما نمیتوانم از اسب دل بکنم. در سالهای اخیر شرکتکنندگان عشایر سال به سال کمتر شده و امسال هم که فقط من و برادرزاده ۱۳ ساله ام از عشایر بودیم و بقیه سوارکارها از باشگاههای سوارکاری تبریز آمده بودند. امسال قرار بود بیست و هفتمین قهرمانی پیاپی را کسب کنم اما با زمین خوردن اسبم راهی بیمارستان شدم.
از آخرین مسابقه و حادثهای که باعث شد تا از قهرمانی دور بمانید بگویید.
مسابقه خوب شروع شد، وقتی سر پیچ جلو بودم یکی از سوارها سعی کرد از من جلو بیفتد، اسبش را جلوی اسب من گرفت ولی چون سرعت من بالاتر بود نتوانست پیش برود، اسب او روی علفها لیز خورد و اسب من که با سرعت بالایی در حال دویدن بود با برخورد به اسب او زمین خورد.
پیش از مسابقه بسیار خوشحال بودم که سوار اسب میشوم. مثل همه مسابقات بود. استرس و دلشوره نداشتم. وقتی اسبم زمین خورد تمام فکر و نگاهم به خط پایان بود. افسوس خوردم که بعد از سالها پیشتازی بهخاطر خطای سوارکار دیگری از مسابقه باز ماندهام.
سال قبل این دختر را در مسابقه دیدم و با توجه به خطاهایی که انجام میداد گفتم که او را در مسابقه راه ندهید چون هم خودش زمین میخورد و هم به دیگر سوارکاران آسیب میزند. قول دادند که امسال نخواهد آمد. اما بدقولی کردند و آمد و مقابل اسب من حرکت غیر اصولی انجام داد که هم به خودش آسیب رساند هم به من. قبل از مسابقه گفتم کلاه ایمنی میخواهم، این مسابقه با افراد تازه کار خطرناک است اما مسئولان مسابقه گفتند برای تو مشکلی پیش نخواهد آمد. انگشت و ساعد دست راستم شکست و گردن و استخوان گونه و بینیام ضربه دید. دکتر گفت از نوک بینی تا انتهای استخوان گونه تا کنار گوش شکستگی دارد و باید چند روز در بیمارستان بستری باشم.
تا جایی که شنیدهام برای خود سوارکار مقابل اتفاقی نیفتاده است. لحظهای که از اسب افتادم با وجود درد شدید که در صورت و دست داشتم، حواسم به عکسالعمل اسبها بود.
با وجود این حادثه بازهم در مسابقات شرکت خواهی کرد؟
سال بعد هم شرکت خواهم کرد. وقتی کسی در رانندگی تصادف کرد مگر می تواند سوار ماشین نشود، من بعد از سالها سوارکاری یک بار از اسب افتادم و دلیل نمیشود که کنار بکشم. اگر خدا بخواهد در مسابقات آخر سال شرکت خواهم کرد. سوارکاری برای همه سخت است، زن و مرد ندارد. من سالهاست سوارکاری میکنم و از کودکی با اسب خو گرفتهام.در دل طبیعت بزرگ شدم و تمرین و تجربه برایم ساده میآید.
چه آرزویی داری؟
آرزو دارم بتوانم در مسابقات کشوری و بینالمللی شرکت کنم. دوست داشتم امسال هم برنده شوم. سالهاست که در کنار رسیدگی به خانه و ایل و بچهها و همسر بیمارم، سوارکاری میکنم و۲۶ بار برنده شدم ولی به اندازه این ۲۶ سال نتوانستم پیشرفت کنم و بین سوارکاران کشور مطرح شوم.
چند بار هم تلاش کردم به مسابقات اسب سواری با مانع بروم ولی هیچگاه برای این مسابقات دعوت نشدم. آرزو دارم در مسابقات بینالمللی و کشوری شرکت کنم اما نتوانستم. همسر دخترخالهام و یکی از اقوام خیلی تلاش کردند که بتوانم در مسابقات کشوری و بینالمللی شرکت کنم اما در نهایت تنها جوابی که گرفتیم این بود که در این مسابقات دستهای قدرتمندی در کارند که باید حامیان قدری داشته باشید و از طرف هیأت سوارکاری معرفی شوید ولی هرچه اصرار کردم معرفیام نکردند. اگر در مسابقات بینالمللی شرکت کنم آنجا هم اول خواهم شد.
زندگیام با عنوان مهلقا فیلم داستانی شد و مستندی هم از زندگی من ساخته شده است. برای بازی در یک سریال بهعنوان بدلکار دعوت شدم اما تهیهکننده فیلم فقط ۷۰۰ هزار تومان داد در حالی که برای بدلکاران تهران میلیون ها تومان میپردازند.
منبع: مجله ایران بانو
مطالب مرتبط:
گفتوگو با آناهیتا نیکوکار جوانترین زن خلبان ایرانی
گفتوگو با زری فتحی، جوانترین داور بینالمللی ایران