همیشه عصرها دور میشوی شعری از پابلو نرودا
پابلو نرودا دیپلمات، سناتور و شاعر نوگرای شیلیایی و برنده جایزه ادبیات نوبل میباشد، وی نام مستعار خود را از یان نرودا شاعر اهل چک انتخاب کرده بود.
این شفق را هم از دست دادهایم.
هیچکسی ما را
دست در دست هم نمیدید این عصر
وقتی شب نیلگون بر دنیا میافتاد.
من از پنجرهام
جشن غروب را دیدهام سرِ تپههای دور.
گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت.
تو را از ته دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامی ِ عشق یکباره بر سرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینام و حس میکنم که تو دوری؟
میافتاد کتابی که همیشه در شفق، زنگاریست.
و چون سگی زخمی
شنلام روی پای من میغلتید.
همیشه، همیشه عصرها دور میشوی.
روبه آنجا که شفق میشتابد و از پس او
پیکرهها محو میشوند.
پابلو نرودا
ترجمه از بیژن الهی
منبع: اکولالیا
اشعار دیگری از پابلو نرودا:
من مجازات میخواهم شعری از پابلو نرودا