مرور رده

شعر

غزل شماره ۵۰: به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است گرت ز دست برآید مراد خاطر ما به دست باش که خیری به جای خویشتن است به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمع شبان تیره مرادم فنای خویشتن است چو رای عشق زدی…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۹: روضه خلد برین خلوت درویشان است

روضه خلد برین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد فتح آن در نظر رحمت درویشان است قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت منظری از چمن نزهت درویشان است آن چه زر می‌شود از پرتو آن قلب سیاه…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۸: صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی دانست قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست آن شد اکنون که ز…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۷: به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

به کوی میکده هر سالکی که ره دانست دری دگر زدن اندیشه تبه دانست زمانه افسر رندی نداد جز به کسی که سرفرازی عالم در این کله دانست بر آستانه میخانه هر که یافت رهی ز فیض جام می اسرار خانقه دانست هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۶: گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید در این جمع که امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است در مذهب ما باده حلال است ولیکن بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است گوشم همه بر قول نی…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۵: در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفینه غزل است جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است به چشم عقل در این…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۴: کنون که بر کف گل جام باده صاف است

کنون که بر کف گل جام باده صاف است به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است به درد و صاف تو را حکم…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۳: صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شود آری آری طیب انفاس هواداران خوش است ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۲: حال دل با تو گفتنم هوس است

حال دل با تو گفتنم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است طمع خام بین که قصه فاش از رقیبان نهفتنم هوس است شب قدری چنین عزیز شریف با تو تا روز خفتنم هوس است وه که دردانه‌ای چنین نازک در شب تار سفتنم هوس است ای صبا امشبم مدد…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۱: اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است

اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است در آستین مرقع پیاله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است به آب دیده…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۴۰: المنه لله که در میکده باز است

المنه لله که در میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است از وی همه مستی و غرور است و تکبر وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است رازی که بر غیر…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۳۹: باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته‌ای کت خون ما حلالتر از شیر مادر است چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است از آستان پیر مغان سر چرا…
ادامه مطلب ...