مرور برچسب

غزلیات حافظ

غزل شماره ۲۰۱: شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند که زیرکان جهان از کمندشان نرهند من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه هزار شکر که یاران شهر بی‌گنهند جفا نه پیشه درویشیست و راهروی بیار باده که این سالکان نه مرد رهند مبین حقیر گدایان عشق…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۲۰۰: دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند گویند رمز عشق مگویید و…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۹: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند گوییا باور نمی‌دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۸: گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند

گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبت گفتا در این معامله کمتر زیان کنند گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه گفت این حکایتیست که با نکته دان کنند گفتم صنم پرست مشو…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۷: شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد گلرخانش دیده نرگسدان کنند ای جوان سروقد گویی ببر پیش از آن کز قامتت چوگان کنند عاشقان را بر سر خود حکم نیست هر چه فرمان تو باشد آن کنند…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۶: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۵: غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده لعل تو هوشیارانند تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگوارانند گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۴: سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۳: در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند عهد ما با لب شیرین دهنان…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۲: سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند

سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند دی گله‌ای ز طره‌اش کردم و از سر فسوس گفت که این سیاه کج گوش به من نمی‌کند تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند پیش کمان ابرویش…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۱: آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او…
ادامه مطلب ...

غزل شماره ۱۹۰: کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند قاصد منزل سلمی که سلامت بادش چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند یا رب اندر دل آن خسرو شیرین…
ادامه مطلب ...