آخرین غزل زنده یاد فریدون مشیری
مرگ عاشقانه
جان زندهاست اگر چه به رنج از تنم هنوز
با خون این و آن نفسی میزنم هنوز
از خون تابناک و طربناک و پاک خود
یک یا دو قطره شعله کشد در تنم هنوز
گرمای عشق تاخته تا مغز استخوان
شعرم شرار اوست اگر روشنم هنوز
برگی به شاخسار حیاتم نماندهاست
خار چمن گرفته به کف، دامنم هنوز
از صحبت و صفای تو دل بر نمیکنم
از دست دل، به جان تو، جان میکنم هنوز