زنان روزگار قاجار به روایت زنان فرنگی (قسمت نهم)
در مطالب قبلی قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم، قسمت چهارم، قسمت پنجم، قسمت ششم، قسمت هفتم و قسمت هشتم زنان روزگار قاجار به روایت زنان فرنگی را خواندیم اکنون قسمت نهم آن را ادامه می دهیم:
ورود «ایزابلا بیشوپ» به سرزمین لرستان
«… در این روستای کوچک تعداد سیزده کودک به بیماریهای خطرناکی مبتلا بودند و بین بیماران کودکان مشرف به فوت نیز دیده میشد. بعد از ظهر همان روز تعدادی بیمار به من مراجعه کردند. ظاهراً بعضی مبتلا به تب تیفوئید بودند. مردی به من مراجعه کرد که دختر جوانش در روستایی که سه مایل از اینجا فاصله دارد بیمار است. من به او وعده کردم که شب به عیادت او خواهم آمد ولی چند ساعت بعد شنیدم که بیمار فوت کرده است…». در بخشهای قابل توجهی از سفرنامه «ایزابلا بیشوپ» به چنین اتفاقاتی که نشان از رنج و درد مردم در آن روزگار دارد، اشاره شده است که تمام این وقایع را این بانوی فرنگی بعد از مشاهده و روبهرو شدن با آنها در نوشتههای خود آورده است.
رنجی برآمده از ظلم حکام
مردم ایران در دورههای مختلف تاریخی شاهد سختیها و رنجهای بسیاری بودهاند. رنجهایی که یکی از علتهای مهم به وجود آمدن آن، عدم توجه دولتها و حکومتها به نیازهای مردم و رفع آن بوده است، که این مسأله در کنار ظلم و ستم و استبدادی که در ذات این حکومتها بود بار این سختیها را چندین برابر میکرد تا جایی که در دورانهای مختلف مردم دست به اعتراض زده و در برابر آن حکام ظالم قیام کردند.
سفر «ایزابلا» در روزگار شاه ناصری
روزگاری که ایزابلا بیشوپ به ایران آمد همزمان با حکومت ناصرالدین شاه قاجار بود. مردی که نیم قرن بر این سرزمین حکومت کرد و بیش از برداشتن دردی از دل مردم از فرصت پادشاهی خود استفاده کرده و به عیش و نوش پرداخته و گاهی نیز به امور مملکت میرسید. مملکتی که مردم در هر کجای آن با کمبود امکانات بهداشتی و درمان و بسیاری دیگر کمبودها روبهرو بوده و زندگی خود را به سختی میگذراندند.
بیتفاوتی شاه نسبت به بانوی فرنگی
این جهانگرد بریتانیایی زمانی که برای آغاز سفر خود به مناطق غربی ایران به تهران میآید فرصت کوتاهی پیدا میکند تا از نزدیک ناصرالدین شاه را آن هم در دیداری غیررسمی و بدون تشریفات در هنگام قدم زدن ملاقات کند: «…شاه دسته ضخیم عینک خود را به طرف بالا فشار داد و عینک را روی چشمهایش میزان کرد و به من خیره شد، شاید اگر جوان کم سن و سالی بودم دستپاچه میشدم…». در ادامه این ملاقات کوتاه، شاه ناصری چند سؤال از این بانوی فرنگی میکند و با بیاهمیتی به قدم زدن خود در باغ ادامه میدهد.
دلیل اهمیت سفرنامههای اروپایی
یکی از نتایج حضور سیاحان و گردشگران در ایران از دوره صفویه تا قاجار بر جای ماندن آثار و کتابهای مهمی در قالب سفرنامه بود. نوشتههایی که جدای از بعضی از غرضورزیهای آن، سندی قابل توجه برای شناخت آن روزهاست. مترجم کتاب سفرنامه ایزابلا بیشوپ در مقدمه کتاب با تأکید بر بعضی از غرضورزیهای سیاحان مینویسد:«… مطالعه اینگونه سفرنامهها که تعداد زیادی درباره کشور ایران نوشته شده است خوانندگان را از بسیاری سجایا و فضایل اخلاقی و مفاخر و افتخارات ملی و میهنی و همچنین از بعضی نواقص، زشتیها و انحرافات اخلاقی و احتمالاً علل و موجبات انحطاط و شکستهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ما آشنا میسازد…».
گزارشی زنانه از زنان بختیاری
سفرنامه خانم بیشوپ هم خالی از این تأثیرات نیست و چه بسا که به خاطر زن بودنش با ظرافت بیشتری به روایت آنچه که از نزدیک شاهد آن بود، پرداخته است. تعاریف و توصیفات این بانوی فرنگی از زنان بختیاری و ایلات و چگونگی زندگی آنان و نوشتن از رنجها و سختیهایی که بهعنوان یک زن ایرانی چادرنشین با آن دست و پنجه نرم میکردند، بسیار باارزش و قابل اهمیت است، چرا که کمتر کسی از مورخان ایرانی به روایت چنین گزارشهایی پرداخته است.
ترک قلمرو بختیاریها
سفر این بانوی فرنگی با ترک قلمرو بختیاریها به سمت منطقه خرم آباد و بروجرد ادامه مییابد. آنجایی که این زن به همراه کاروان کوچکش به روستای «شاه بادار» میرسد. چنانکه در یادداشتهای خود به تغییر شرایط زندگی و حتی متفاوت شدن لباسها و پوششهای مردم این منطقه که نشان از ورود به سرزمین جدیدی با فرهنگی متفاوت دارد، اشاره میکند که با سایر مناطق بختیارینشین فرق داشته است.
زنانی با پوششی متفاوت
ایزابلا اینچنین پوشش مردم آن منطقه را توصیف میکند:«…در روستای شاه بادار، لباس زنان تغییر میکند و با سایر مناطق بختیارینشین تفاوت دارد. آنان یک پیرهن بلند گشاد و شبیه بیژامه به تن دارند که سرتاپایشان را میپوشاند، شلواری قرمز رنگ به پا میکنند که دامن آن را روی قوزک گره میزنند و این شلوار به ندرت زیر پیرهن بلندشان به چشم میخورد و بعضی از آنان نیز زیر چانه و زیر گلوی خود را با زیبایی بیشتر خالکوبی میکنند…».
وجود کودکان بیمار در «مامیل»
این کاروان کوچک بعد از سه ماه و یک هفته گذر از میان جادههای پرپیچ و خم و گردنههای صعبالعبور بختیاری به میان قبایل لر و خرم آباد میرسند، سرزمینی که خود جدای از بختیاریها دارای فرهنگی غنی با پیشینه تاریخی مهمی بودند و البته هستند. اولین منطقهای که ایزابلا و همراهانش بعد از ورود به منطقه لرستان به آن میرسند، روستایی بهنام «مامیل» بود، همان روستایی که در ابتدای گزارش به وجود بیماران و بخصوص کودکان مشرف به مرگ اشاره شد.
گرما تا حد آب کردن شمع
در ادامه مسیر آنان شبانه از کنار سیاه چادرهای بسیاری که در گوشه و کنار جاده قرار داشتند با احتیاط و ترس گذشته و صبح زود به میان تپههایی رسیدند که شهر خرم آباد در مقابل آن قرار داشت. ایزابلا و همراهانش بهدلیل خستگی و راهپیمایی شبانه، در یک باریکه شنزاری چادر زده و اتراق میکنند. گرمای هوا در این منطقه تا حدی بوده است که روغن و شمع فوراً آب شده و شیر در ظرف سریعاً فاسد میشده است.
ملاقات با زنهای حاکم لرستان
خانم بیشوپ بهدلیل گرمای زیاد و رنج سفر چنان خسته شده بود که تمام روز را استراحت و تنها با حاکم لرستان و زنهای حرم وی ملاقات میکند. وی درباره این ملاقات نوشته است: «…توصیف و شرح این ملاقات رسمی، دلهرهآمیز و ناخوشایند بود. مراسم به همان شیوه و روش ایرانی انجام گرفت. در باغ بزرگ قصر که پر از درخت سرو و انار و گل بود با چای و قلیان از من پذیرایی به عمل آمد…».
ناراحتی «ایزابلا» و ترک اندرونی
آنطور که ایزابلا تعریف میکند منشیها و ملاها روی زمین نشسته بودند و حتی به میرزا مترجم خانم بیشوپ اجازه داده نمیشود که وارد اندرونی شود و به جای آن یک نفر منشی که فرانسه را به طور بدی تلفظ کرده در پشت پرده ایستاده و سعی میکرده است گفتوگوهای آنان را ترجمه کند که انگار هم نتوانسته است. این وضعیت به حدی باعث ناراحتی ایزابلا میشود که بعد از یکی دوبار شکایت از این وضعیت، سرانجام اندرونی و قصر حاکم را ترک میکند.
دختری ۱۴ ساله سوگلی حاکم
این بانوی فرنگی درباره وضعیت اندرونی حاکم لرستان و زنان آن در یادداشتهای خود در حد چند خط نوشته است که آن هم در جای خود بسیار ارزشمند است:
«… بهطوری که تحقیق کردم یک دختر زیبای چهارده ساله سوگلی و زن مورد علاقه حاکم است. اتاقهای خانمها بسیار زیبا، لباسهای قشنگ و خوش سلیقهای به تن داشتند…». در ادامه ایزابلا ترجیح میدهد سری به بازار خرم آباد زده و از نزدیک با فضای اقتصادی و کسب و کار آنجا روبهرو شود که بر اساس یادداشتها وضعیت خوبی نداشته است.
گزارش خانم جهانگرد از بازار خرم آباد
تعاریف خانم بیشوپ از وضعیت بازار خرمآباد قابل تأمل است: «…. بازار خرم آباد کوچک و محقر و تاریک و کوچههای آن بهم پیوسته و ناهموار و احتمالاً زمانی سنگ فرش بوده و حالا پر از چاله و چوله و زباله و سگهای کرک ریخته و نحیف در گوشه و کنار در نهایت گرسنگی و درماندگی به عابرانی که از آنجا عبور میکردند خیره میشدند. قطرههای آب از درون کانالهای شکسته سطح کوچههای بازار را پوشانده و بوی تعفن لجنهای سیاه و سبز رنگی که در گوشه و کنار جلو آفتاب ریخته شده مشام را آزار میدهد. مردم با قدهای خمیده به آهستگی در رفت و آمد بودند و چنین به نظر میرسید که خیلی فقیر و بیبضاعت هستند…».
درمان فرمانروای بروجرد
ایزابلا و همراهانش نهم آگوست ۱۸۹۰ در ادامه سفر خود به بروجرد میرسند، جایی که چندان شرایط خوشایندی از هر نظر برای این زن جهانگرد نداشته است. «میرزا کریم خان» فرمانروای بروجرد که مرد جوان و خوش اندامی بوده است، از نظر جسمی شرایط خوبی نداشته است:«…او مرد جوان خوش اندامی است ولی قیافهای بیمارگونه دارد…من مقداری دارو از کیسه چرمی کذایی برایش تجویز کردم. این داروها اثر جادویی داشت، چرا که روز بعد، بیماریش به کلی برطرف شده بود…».
فروش اجناس خارجی در بازار
شهر بروجرد و بخصوص بازار آن در ۱۳۰ سال پیش، آن هم از نگاه یک زن جهانگرد اروپایی وسیع و آباد بوده است: «…بروجرد دارای یک تلگرافخانه، یک پستخانه، تعداد زیادی مساجد کوچک و چند باب مدرسه و سه حمام عمومی و شش کاروانسرا است. در بروجرد قالیهای خوبی بافته میشود…». جالب است که در این بازار در کنار کالاهای ایرانی، اجناس خارجی از جمله انواع پارچههای کتانی انگلیسی و تعدادی چراغهای نفتی اتریشی، آیینههای روسی و حتی تمثالهایی از خانواده سلطنتی روسیه، سماور، استکان، نعلبکی، قماشهای پشمی روسی و چینی در چند دکان به فروش میرسیده است.
حلقه زدن به دور بانوی فرنگی
حضور ایزابلا بیشوپ در بازار بروجرد با وجود شلوغی و پررونق بودن از دید مردم به دور نبوده است، تا جایی که مردم به دور این زن حلقه زده بودند: «…گرچه بازار بروجرد پر رونق و جمعیت زیادی در آن رفت و آمد میکنند، لیکن بهندرت اتفاق افتاده که یک زن «فرنگی» را در بازار دیده باشند، مردم به دور من حلقه زدند و مأموران محافظم نیز به شیوه معمولی با سنگ و چوب آنان را عقب میراندند….».
دشوارترین سفر بانوی جهانگرد
سفرهاى ایزابلا بیشوپ به ایران در میان دیگر سفرهایی که به مناطق مختلف داشته است، یکی از دشوارترین و چالش برانگیزترین روزهای زندگى این زن محسوب مىشود. خانم بیشوپ با دقت هر چه تمامتر به مشاهده، ثبت و سرانجام به انتشار همه آنچه از نزدیک دیده بود (قلمرو قاجاریه، ملاقاتهایى که از دربار قاجار، رؤساى ایل بختیارى و کرد و خانوادههایشان و زندگى روزمره و عادات و رسوم این مردم انجام داده بود) به زیبایی پرداخته است.
ادامه دارد…
زنان روزگار قاجار به روایت زنان فرنگی (قسمت دهم)
زنان روزگار قاجار به روایت زنان فرنگی (قسمت یازدهم)
منبع: مجله ایران بانو