کدهای آشنای سینمای مهرجویی در فیلم نارنجی پوش
جدیدترین اثر مهرجویی واکنشهای بسیار متفاوت و اغلب منفی را در فضای نقد و سینما به وجود آورده است. گلایههای متعدد از سفارشی بودن فیلم و بازیهای نچسب بازیگران از ایرادات منطقی وارد به نارنجیپوش است، اما آیا به صرف این نقصانها میتوان کلیت فیلم را که اثری زیبا و چشمنواز است، مورد بیمهری قرار داد و از فضاسازی بهجا برای ایفای نقش بازیگران لذت نبرد؟
فیلمنامه نارنجیپوش را به مانند چند اثر اخیرمهرجویی، همسرش وحیده محمدی فر به رشته تحریر درآورده و گرچه این زوج بهظاهرخوب با هم کار میکنند، اما نتیجه همکاریشان تابهحال به مذاق اهل فن خوش نیامده است. به غیر ازسنتوری که توقیفش سبب توفیقش شد، آخرین آثارمهرجویی دراین سالها فجایع کارنامه هنری او نامیده شده اند و مایه تعجب مخاطبان و اعتراض گروهی از منتقدان.
اینکه عکاسی تحصیلکرده با خواندن چند صفحه کتاب به این شکل ناگهانی متحول شود، به خودی خود مورد نادری است، اما استفاده بهجا از بازیگر شلوغ و هیجانزده ای چون حامد بهداد در این نقش خاص باعث میشود بیننده بیکمترین تعجبی با کاراکتر حامد کناربیاید و خُلبازیهای او را بپذیرد. ازشادی و شوق بیحدوحصر هنگام جاروکشیدن خیابان تا خودزنیهای دیوانهوارش که بیننده را به یاد حجت جدایی نادر از سیمین میانداخت!
نکته جالب، نقب زدن از آداب فنگ شویی منزل به پاکیزگی محیط زیست است و این شعار که باید شهر خود را از زباله پاک کنیم. حامد پرشروشور و افراطگر داستان که پیش از تولد دوبارهاش! در خانهای کثیف و نامرتب زندگی میکرد و این تصور برایش به وجود آمد که با پاکیزگی اطراف سلامت و آرامش بیشتری خواهد داشت، اما مثلاً چرا به فکرش نرسید که اول در پی همسرش باشد تا با او به آرامش برسد؟ (حتی با در نظر گرفتن آثار سوء مهاجرت).
درباره حامد آبان که هسته اصلی فیلمنامه براساس کاراکتر اوشکل گرفته و باقی کاراکترها به دور او میچرخند، شاید بشود صفحهها مطلب نوشت، اما تنها به این جملات بسنده میکنم که او تنها درظاهرفردی وسواسی نمود یافته(صحنههای ساییدن کف راهرو با ظاهری ژاپنیوار) و با خلق و خوی مری پاپینزی اش درهرکاری اول دنبال تفریح و خوشی است؛ از جارو کشیدن تا عکاسی و… البته نمیتوان منکرخوشرویی و برخورد خوب حامد با نهال و پسرش شد، ولی همین آدم در برخورد با مردم بعد ازارشاد کلامیبلافاصله به ارشاد بدنی میپردازد.
البته نارنجیپوش صرف نظر از فیلمنامه کمقوتش، نقاط مثبت هم دارد. قاببندی و میزانسنهای عالی اثر با طراحی صحنه چشم نوازی که صورت گرفته، کلیت کار را سر و شکلی زیبا و لطیف بخشیده و به آن اعتبار داده. موسیقی متن اثر توسط کریستف رضاعی هم خوب و هنرمندانه ساخته شده، اما انگار مقدار آن کافی نبوده! بسیاری از سکانسهای نارنجیپوش بدون موسیقی لخت هستند و نیاز مبرم به صوت در آنها حس میشود.
فیلمبرداری کار چیز قابل ذکری ندارد به جز ثبت صحنههای مستندگونهای که در ابتدا و فواصل مختلف فیلم به بیننده هشدار تخریب محیط زیست را میدهد و شاید به نوعی تأثیرگذار باشد (حضور خود مهرجویی در این سکانسها مرا به یاد نقش کوتاه و نمایشی اسکورسیزی در فیلم آخرش هوگو انداخت).
مهرجویی با همه ضعفهایی که در فیلمنامه و بازیهای آثارش دارد، فیلمیچنان نرم و مهربان به مخاطب تحویل میدهد که احساسات انسانیاش را برمیانگیزد.هدیه او به بیننده اش، آرامش است. این که راحت روی صندلیات بنشینی و اعصابت از دزدی، دروغ، خیانت و پایانبندیهای عروسی وارخرد نشود خودش یک دنیا میارزد.
منبع: روزنامه مردمسالاری