تمنایی از یک رنجبر شعری از ویکتور خارا
برخیز!
به کوه ها بنگر
که سرچشمه باد است، و خورشید و آب.
******
ای تو
که مسیر رود را دگرگون میکنی
و، به گاه بذز افشانی،
روح به پرواز درآمدهات را، همراه بذرها، به خاک میسپاری،
برخیز!
دستان خویش را بنگر و
برادر را دست در دست گیر.
علو و بزرگی در پی است.
با هم رهسپار میشویم
چنانکه گویی خون ما پیوند وحدتمان میبخشد.
آینده از هم امروز آغاز تواند شد.
ما را از ارباب، عامل سیه روزی ها، برهان.
“سرزمین موعود عدالت و برابری” ات فرا خواهد رسید.
******
ای گل وحشی گردنه کوهستان!
به وزش در آی،
آن سان که باد میوزد.
چون آتش شلیک، پاک کن لوله تفنگم را.
سرانجام بر روی زمین تحقق خواهی یافت.
به ما نیرو و شهامت رزمیدن ببخش.
ای گل وحشی گردنه کوهستان!
به وزش در آی،
آن سان که باد می وزد.
چون آتش شلیک، پاک کن لوله تفنگم را.
******
برخیز!
دستان خویش را بنگر و
برادر را دست در دست گیر.
علو و بزرگی در پی است.
******
با یکدیگر رهسپار می شویم
چنانکه گویی خونمان ما را پیوند وحدت می بخشد-
هم اکنون و هم در ساعت مرگمان.
آمین!
ویکتور خارا