برای پنجاه و سه سالگی مجسمه فردوسی

نگاه هرکس به روز تولد، متفاوت است. بعضی‌ها روز تولد را مهمترین روز زندگی می دانند و برخی معتقدند روز تولد مهم نیست و این کیفیت زندگی است که حائز اهمیت است. تولد فقط مخصوص انسانها نیست و هر آنچه در جهان هستی است ناگزیر از تولد و مرگ است. دیروز روز تولد مجسمه فردوسی بود. مجسمه فردوسی در ۱۷خرداد ۱۳۳۸ با برپایی مراسم باشکوهی در میدان فردوسی تهران بهره‌برداری شد.

این شد آغاز تولد یک مجسمه. اما مجسمه فردوسی فقط یک مجسمه عادی نبود. تندیسی بود از مرد بزرگی که زبان مادری مرا زنده کرد. مردی که در سال ۱۰۲۰ میلادی در توس درگذشت و هر روز که می‌گذرد ایرانیان بیش از پیش متوجه عمق و عظمت خدمات بی‌دریغ او می شوند. شنیده بودم مجسمه فردوسی را یکی از شاگردان کمال‌الملک ساخته ابوالحسن خان‌صدیقی! اما چند روز پیش عکس مجسمه فردوسی را در اینترنت دیدم. اما این فردوسی ما بود که مجسمه اش در شهر رم پایتخت ایتالیا واقع شده بود. و جالبتر آنکه سازنده آن مجسمه، ابوالحسن خان صدیقی یعنی همان سازنده مجسمه فردوسی، میدان فردوسی خودمان بود. از دیدن این عکس دلم گرفت چرا که ایتالیایی‌ها مجسمه فردوسی ما را در پارکی به نام «ویلابورگزه» در یکی از مناطق سرسبز شهر رم نصب کرده اند که این محل هم گردشگاه اهالی این شهر و هم محل تردد گردشگران خارجی است. در حالی که مجسمه فردوسی ساخته استاد صدیقی در کشور ما در محلی پرتردد، پر از آلودگی صوتی و هوایی نصب شده و هر کس نداند فکر می کند فردوسی زبان ایتالیایی را زنده نگه داشته که آنها مجسمه این شاعر را اینگونه گرامی داشته اند!

خدایش بیامرزد ابوالحسن خان صدیقی را! آن روزها از حافظه من به دور است اما یقینا سنگ‌های مرمر، خاطره ۰۵ سال پیش را خوب به یاد دارند. درست سال ۸۳۳۱ بود که سنگ سفید مرمر در دست استاد صدیقی تراشیده می شد و تندیس مردی که بر آن نقش می بست که امروز من زبان مادریم را مدیون او هستم. شاید اگر استاد صدیقی می دانست که ساخته باارزش دستش طی ۰۵ سال وسط میدان فردوسی مرارت‌ها خواهد کشید و مردم نامهربان این شهر گاه بر آن سنگ خواهند زد و گاه رنگ! و گاه پلاکاردهای سنگین وزن تبلیغاتی برگردنش خواهند آویخت و گاه درجریان چهارشنبه سوری مورد هجمه مواد منفجره قرار خواهد گرفت هیچ گاه از فرزندش فریدون نمی خواست که این مجسمه را در آخرین روزهای بهار سال ۸۳ وسط میدان فردوسی نصب کند. بعضی مردم شهر تهران آنقدر نامهربان بودند که در جریان پیروزی انقلاب به تصور اینکه باید تمامی مجسمه‌ها را از بین ببرند، سر مجسمه فردوسی را هم از جا کندند که بعدها بازسازی شد. این نشان دهنده بیگانگی مردم با فرهنگ و ادبیات کشورشان است. بعدها به خودم حق دادم که از دیدن عکس مجسمه فردوسی در شهر رم افسوس بخورم چرا که روزانه چندین گردشگر داخلی و خارجی این شهر از مجسمه فردوسی دیدن می کنند و مشتاقانه با زندگینامه او آشنا می شوند، آن وقت مجسمه فردوسی شهر من، در مکانی شلوغ و پرازدحام، در انتظار نگاهی هر چند گذرا از مردم این شهر است. اما دریغ! مردم عجول و پرمشغله شهر من شاید بارها از این میدان می‌گذرند اما خیلی از آنها با حتی یکبار هم به این مجسمه دقت نکرده اند. فردوسی محبوب من، سالهاست که در ترافیک زندگی شهری به فراموشی سپرده شده و هیچ کس به خاطر به یاد نیاوردنش ما را سرزنش نمی کند. شاید اگر این مجسمه‌های ارزشمند کاملا از بین بروند، کسی به فکر بیفتد و کاری بکند اما مدیر اداره حجیم سازمان زیباسازی شهرداری که گفته است، فضایی برای نگهداری و محافظت از مجسمه‌های قدیمی شهر نداریم و ساخت حوزه ای اختصاصی برای نجات این مجسمه‌ها کار یک ارگان و یک نهاد نیست بلکه باید همه ارگان‌های ذیربط در ساخت چنین موزه ای مشارکت داشته باشند. شاید اگر مجسمه شاعران بزرگ ما در یک فضای سبز و به دور از هجمه ماشین‌ها و در معرض دید مردم قرار گیرد کودکان ایران زمین صدای فردوسی را واضح تر بشنوند که می گفت، «بسی رنج بردم در این سال سی – عجم زنده کردم بدین پارسی».

منبع: روزنامه مردمسالاری

امتیاز دهید: post
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.