چگونه از همسر مجنون جدا شویم؟
از حرف تا عمل تفاوت بسیار است. زندگی با کتاب داستان تفاوت بسیار دارد. اینکه در داستانی بخوانیم همسر زنی، مشکلات روانی دارد و زن قهرمانانه و فداکارانه تحمل میکند و صبوری میکند خیلی فرق دارد با اینکه در عالم واقعیت مردی، نان آور خانهای، پشت و پناه خانوادهای درگیر صحبت کردن با اشباح و آسیب زدن پیدرپی به خود و خانواده خود باشد. بله تحمل مردی که بیمار روانی است، مردی که از شدت افسردگی از جا بر نمیخیزد، درمان هم نمیپذیرد، کار آسانی نیست برای همین هم وقتی زن ناامید از بهبود همسرش میشود تصمیم میگیرد که فکری به حال خودش و آنچه از زندگیاش باقی مانده، بکند.
فهیمه فرو ریخته. از آخرین باری که خسته از سر کار برگشته و محمود را بالای پشت بام دیده که میخواهد خودش را پایین بیندازد دو هفتهای میگذرد. توی این دو هفته خیلی با خودش کلنجار رفته وبالا و پایین کرده. طاقت و توان خودش را سنجیده، وجدان و صبرش را گذاشته در صفحه ترازو و در نهایت به این نتیجه رسیده که دیگر نمیتواند. حال محمود هرروز بدتر میشود و از او کاری بر نمیآید. بهتر است راهش را از او جدا کند و محمود را بسپارد به خانوادهاش. شاید بزرگترها صلاح امور را در دست بگیرند و او را از این بار عظیم که بر شانهاش سنگینی میکند نجات دهند.
امنیت ملی
«محمود را دوست داشتم. هنوز هم آنچه از محمود سابق در وجودش مانده دوست دارم. هرچند دیگر محمودی باقی نمانده است. روزی که به خواستگاریام آمد جوان آرام و منطقی بود. گفت که مهندس است و در یک شرکت ساختمانی کار میکند. خیلی زود فهمیدیم به هم میآییم و به هم علاقهمند شدیم. قبل از عقد گفت باید چیز مهمی به من بگوید که خیلی خصوصی است. برایم توضیح داد که مدتیست با یک پروژه سری ملی کار میکند. البته چون پروژه خیلی سری و مخفیانه است و پای امنیت ملی در میان است کسی چیزی از آن نمیداند. خلاصه اینکه ممکن است بهخاطر این پروژه وقت کمتری برای من بگذارد و ترجیح میدهد قبل از عقد مرا کاملاً باخبر کند. من که به خودم افتخار میکردم که دارم همسر مرد به این مهمی میشوم گفتم خیالش راحت و من برای رشد و پیشرفتش هر کاری لازم باشد میکنم. بعد از عروسی هم همه کارهایش معقول بود. بعد از ساعات کاری ساعتها به اتاق کارش در خانه میرفت و روی پروژهای که قبلاً حرفش را زده بود کار میکرد حدود شش هفت ماهی بههمین منوال گذشت. میگفت وقتی کار به نتیجه برسد برایش رقم خوبی میدهند. تا اینکه یک روز سراسیمه به خانه آمد. گفت در تمام راه کسی تعقیبش میکرده… با عجله به اتاقش رفت و خودش را آنجا حبس کرد. آن روز خیلی ترسیدم… گفتم کاش برایت محافظ میگذاشتند گفت باهاشان صحبت میکنم… خلاصه سرتان را درد نمیآورم بعد از مدتی این قضیه تعقیبها خیلی زیاد شد. طوری که وقتی در خیابان با هم بیرون میرفتیم مرتب میگفت تعقیبش میکنند و از من میخواست که قایم شوم. کمکم به کل قضیه مشکوک شدم. از ترسم که پروژه ملی است به کسی این داستانها را نگفته بودم ولی کمکم به فکر افتادم که قضیه را با بهترین دوستم مطرح کنم. همین که ماجرا را برایش تعریف کردم گفت که باید با روانپزشک مشورت کنم. گفت فیلمی دیده که مربوط به مردی با همین خصوصیات بوده که از بیماری اسکیزو فرنی رنج میبرده.
خلاصه اینکه وقتی به روانپزشک مراجعه کردم گفت که به احتمال زیاد همسرم بیمار است و بزودی چیزهای خیلی غیرمنطقی میگوید که بیماریاش آشکار خواهد شد. بعد شماره تماسی به من داد برای اورژانس بیماریهای روان. گفت اگر چیزی پیش آمد با این شماره تماس بگیر.
فضاییها ما را میبینند
یک روز عصر که به خانه آمدم با صحنه عجیبی روبهرو شدم. همسرم دریچه کولر را از جا درآورده بود و توی کانال کولر را میگشت. وقتی مرا دید بریده بریده توضیح داد که توی کانال کولر دوربین گذاشتهاند و جاسوسی ما را میکنند. گفتم چه کسی؟ گفت فضاییها انگار یک سطل آب یخ روی سرم خالی کردهاند. همسرم دیوانه وار کانال کولر را بررسی کرد بعد از چهارپایه پایین آمد و شروع کرد به زیر ورو کردن مبلها و اساس خانه. داد میزد و با فضاییهای خیالی حرف میزد میگفت بیخود التماس نکنند او دوربینها را پیدا میکند و… اول میخواستم جلویش را بگیرم ولی دیدم از پس او بر نمیآیم انگار صدای مرا نمیشنید یاد شماره تماسی که روانپزشک داده بود افتادم. شماره را با مصیبت پیدا کردم و ماجرا را برایشان شرح دادم. گفتند سریع به آشپزخانه بروم وسایل خطرناک را جمع کنم تا خودشان را برسانند. خلاصه اینکه آن روز اورژانس آمد و همسرم را برد و از آن روز به بعد اورژانس بیماریهای روان شد جزئی از زندگی ما… میهمان همیشگی خانه ما.
صبر ایوب
«دیگر نمیتوانم خانم وکیل… بیماری همسرم پیشرفت کرده… سر کار که نمیرود از پس هزینهها به تنهایی بر نمیآیم. مرتب میخواهد خودکشی کند… صداها به او میگویند راه نجاتش از حمله فضاییها از بین بردن خودش است. میخواهم ببینم آیا میتوانم از او جدا شوم؟ چون شنیدهام جدایی به دست مرد است؟ «برایش توضیح میدهم که البته که قانون برای خلاصی او از این جهنم راه حلی دارد: در حقیقت جنون زوجین طبق ماده ۱۱۲۲ قانون مدنی موجب فسخ نکاح است: «جنون هر یک از زوجین، به شرط استقرار اعم از اینکه مستمر یا ادواری باشد برای طرف مقابل از موجبات «حق فسخ» است. البته همانطور که از متن ماده پیداست، باید جنون در شخص دیوانه، بهصورت دائمی یا ادواری مستقر باشد و در صورتی که موقت و قابل درمان باشد، از موجبات حق فسخ نخواهد بود. نتیجه فسخ نکاح و طلاق هر دوانحلال نکاح و جدایی زوجین از یکدیگر است. عده فسخ نکاح و طلاق هم یکسان است. اما طلاق، یک عمل حقوقی تشریفاتی است در حالی که اعمال تشریفات طلاق در فسخ نکاح لازم نیست. در حقیقت درفسخ نکاح وجود ترتیباتی که برای طلاق لازم است، شرط نیست اما نکته مهم این است که بعد از اینکه همسر متوجه بیماری در مرد شد و یقین حاصل کرد که همسرش مجنون است، باید اقدام به اعمال حق خویش کند و چنانچه پس از اطلاع بیماری همسرش به امید بهبودی و درمان او اعلام فسخ نکند، پس از مدتی که معمولاً بر حسب عرف قابل سنجش است، برای همیشه حق فسخ را ازدست میدهد و پس از آن در صورتی که نیاز به جدایی باشد، باید درخواست طلاق کند. یک شرط مهم دیگر برای فسخ نکاح این است که زوجه حین عقد، از جنون دیگری آگاه نباشد، چرا که اگر باعلم به مجنون بودن طرف مقابل با وی ازدواج کند، طبق قاعده اقدام، حق فسخ برای او ایجاد نمیشود مگراینکه به جهت عسر وحرج طبق ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی درخواست طلاق کند. این حق حتی در عقد موقت هم برای زن و مرد پیشبینی شده است.
شروطی که مرد امضا کرده
مثل خیلی دیگر از موارد در مورد جنون یکی از زوج نیز شروط مندرج در عقدنامه کارآیی زیاد دارد: یکی از شروط ضمن عقد در سند ازدواج، مربوط به جنون زوج است و اگر زوج ذیل این شرط را امضا کند، بدین معنی است که به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل به غیر میدهد که در صورت جنون زوج در مواردی که فسخ نکاح شرعاً و قانوناً ممکن نباشد، زوجه بتواند با اجازه دادگاه، خود را مطلقه کند. در صورتیکه شوهر توانایی مالی داشته باشد، از مهریه و نفقه ایام عده نیز بهرهمند خواهد شد.» پس برای زنی که شوهر مجنون دارد طبق قانون دو راه رهایی هست: یکی فسخ نکاح و دیگری طلاق، اما برای اینکه زن بتواند این شرط مندرج در عقدنامه را اعمال کند باید بتواند جنون همسر را در دادگاه اثبات کند. زیرا جنون یک فرض یا اماره قانونی نیست بلکه واقعهای است که باید وجود آن احراز شود و به تأیید کارشناس مربوطه، که در حال حاضر پزشکی قانونی است، برسد و تأیید یا عدم تأیید آن، مبنای صدور حکم مرجع قضایی قرار میگیرد. بنا براین، اینگونه نیست که همین که زنی ببیند که مثلاً شوهر از قرص آرام بخش استفاده میکند راهی دادگاه شود و شرط را مستند دعوی طلاق قرار دهد. چنین کاری باعث صدور حکم به طلاق نمیشود زیرا طبق قوانین حقوقی اثبات ادعا همیشه با مدعی است. یعنی هرگاه زن به دادگاه مراجعه کند و مدعی شود که موقعیت روانی شوهرش با شرط چهارم عقدنامه انطباق دارد، حتماً باید بتواند آن را با دلایل و مدارک کافی و علمی ثابت کند چون در این صورت به نتیجه مطلوب نمیرسد.
راه اثبات
اما همانطور که فهمیدید مهمترین مشکل در صدور رأی طلاق بهعلت وجود جنون سخت بودن اثبات آن در دادگاه است اما از چه طریق میتوان جنون را در دادگاه اثبات کرد و به چه مدارکی باید استناد کرد؟ خیلی وقتها بیمار و جنون وی به حدی مشهود است که همه از آن باخبرند و از رفتارهای غیرمنطقی یا خشونتبار او کاملاً باخبرند در این صورت میتوان به شهادت شهود و حرفهای در و همسایه و گزارش کلانتری استناد کرد گاهی هم ممکن است نشانههای ظاهری، مانند رفتار تهاجمی و خشونتآمیز که حاکی از عدم تعادل روانی است، وجود نداشته باشد اما پرونده و مدارک پزشکی که معمولاً نزد پزشک معالج و مراکز درمانی نگهداری میشود بر عدم تعادل روانی صحه بگذارد. این مدارک میتواند در جای مستندات دعوی قرار بگیرد و مؤثر واقع شود. دادگاه در جریان رسیدگی شوهر را همراه با مدارک به پزشکی قانونی میفرستد و در صورتی که پزشکی قانونی هم ادعای زن را تأیید کرد، دادگاه متناسب با آن به نفع خواسته زن رأی میدهد. اما اگر پزشکی قانونی مورد را مخاطرهآمیز تشخیص ندهد، خواسته زن رد میشود و اعتراض هم بیفایده است.
بیشتر بخوانید:
اختیارات قانونی زن ها در اداره اموال و دارایی هایشان
آشنایی با اقدامات قانونی برای تغییر نام
از رحم اجارهای و وضعیت پدر و مادر و صاحب رحم چه میدانید؟
منبع: مجله ایران بانو