زنان روزگار قاجار به روایت کلارا کولیور رایس (قسمت دهم)
در مطلب قبلی قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم، قسمت چهارم، قسمت پنجم، قسمت ششم، قسمت هفتم، قسمت هشتم و قسمت نهم زنان روزگار قاجار به روایت کلارا کولیور رایس، را خواندیم اکنون قسمت دهم آن را ادامه میدهیم:
نمیخواهم عروس شوم میخواهم مدرسه بروم
«…هرچند بزرگتر میشود به شایعهها و سخنچینیهای اندرونی بیشتر علاقهمند میشود و بیشتر آنها را درک میکند. گاه نام خود و اشارههایی را که به نامزدیاش میشود، میشنود. به احتمال در جواب دروغهایی تحویلش میدهند. گاه اتفاق میافتد مادری سعی میکند جنبههایی از مسائل را برای کودک روشن کند و در باب شادی حاصل از داشتن لباس نو، جواهر و شیرینیها، دامادی خوش سیما و خانه آینده برای او صحبت میکند. هر چه دختر بزرگسالتر باشد این موارد کمتر جلب توجهش را میکند و کمتر انجام میشود، چه خود او چیزهایی از سرشت وهمی و غیر واقعی زندگی از سایرین شنیده است…». برای خانم «کلارا رایس» نیز مانند تمام مسافران و سیاحان اروپایی در ایران، ازدواجهای دختران کم سن و سال که بواقع هنوز کودک بودند، در نوشتههایش مورد توجه قرار گرفته است و به آن پرداختهاند.
ازدواج در سنین پایین
ازدواج در سنین پایین در ایران قدیم رسمی بسیار معمول و رایج بوده است. چنانکه کودکان دختر حتی در سن ۸ سالگی به عقد مردی که قرار بود شوهر وی باشد درآمده و به یکباره وارد زندگی زناشویی میشدند و در همان ابتدای ازدواج به غیر از انجام وظایف زناشویی و خانهداری، با تولد یک نوزاد بار مسئولیت مادر شدن را نیز بر دوش میکشیدند و برای همیشه خود را فراموش میکردند.
دریچهای تازه برای دختران کوچک
همانطور که میدانیم در این روزها بحثهای بسیاری جهت مخالفت با ازدواج زودهنگام دختران در میان اقشار روشنفکر جامعه مطرح است که این مسأله نشان از این دارد که این موضوع بسیار مهم و تأثیرگذار بوده است و پایان آن میتواند دریچهای تازه برای زندگی دختران کوچکی باشد تا بتوانند از چنین رسمی رها شده و آزادانه در سنی که درجه آگاهی و فهم آنان بالا رفته است، برای انتخاب همسری که دوست دارند برای خود تصمیم بگیرند.
بیعلاقگی به تولد دختر
کلارا رایس در بخشی از کتاب خود به وضعیت دختران ایرانی از زمان تولد تا ازدواج آنان، با ذکر نمونه و مثالهایی از زندگی آنان پرداخته است و بیشترین مسألهای که توجه این زن فرنگی را به خود جلب کرده است بیتوجهی و بیعلاقگی مردم ایران به تولد نوزاد دختر نسبت به پسر است و بعد از آن، شوهر دادن کودکان دختری که هنوز در روزگار کودکی خود به سر میبرند.
مادر هراسان از طلاق
در ابتدای این بخش خانم کلارا رایس اینچنین نوشته است: «…آورنده خبر تولد یک نوزاد(دختر) با ترس و لرز به سوی پدر او میرود. پیک هیچ انعامی نمیگیرد و مطمئن است که با او بد رفتاری هم میشود. در این حال مادر نیز از سرنوشت خویش هراسان است. احتمال دارد شوهر او را طلاق دهد و مسلم است که خشمگین و نومید خواهد بود..». چنین برخوردهایی را در زمان تولد یک نوزاد دختر در تاریخ ایران میتوان یافت تا جایی که سیاحان اروپایی نیز به آن توجه زیادی داشتهاند.
نامزد کردن اطفال
«ژان تاورنیه» از جهانگردان فرانسوی که در زمان صفویه به ایران سفر کرده بود درباره ازدواج در سنین پایین در آن زمان مینویسد:
«…ایرانیان عادت دارند اطفال خود را خیلی زود نامزد میکنند. یعنی از سن هشت نه سالگی و گاهی زودتر. اما ارامنه (در ایران) از آنها زودتر به این کار اقدام مینمایند. از پنج سالگی پسر و دختر را تزویج کرده و از همان وقت در یک بستر میخوابانند…». اما از میان این اروپاییان پزشک مخصوص ناصرالدین شاه «یاکوب پولاک» در کتاب خود اطلاعات بسیار دقیق و جالبی را در این مورد آورده است.
صیغه در سن ۱۰ سالگی
وی مینویسد:«… در ایران پسر بچه در چهارده سالگی بالغ میشود. هرگاه وی از خانواده معتبری باشد در حدود شانزده یا هفده سالگی و گاهی نیز در ۱۰ سالگی، بزرگترها برایش یک زن قراردادی که صیغه میشود، میگیرند…تازه هنگامی که کسب و کاری پیدا کرد و به سن رشد واقعی رسید، وی به ازدواج واقعی عقدی با دختری از خانوادهای محترم یا دختر عمویش یا یکی از شاهزاده خانمها تن میدهد…»
۱۴ سال تفاوت پدر با پسر
یکی از این موارد که دکتر پولاک در نوشتههای خود به آن اشاره میکند شاهزاده سیفالله یکی از پسران فتحعلیشاه بود، به صورتی که سن این پدر با پسرش بیش از چهارده سال با هم تفاوت نداشته است که بهعنوان یکی از عجایب روزگار در وقایع شهر ثبت شده است. این نمونهها در تاریخ کم نبودهاند و حتی متأسفانه در روزگار ما نیز هرگزگاهی چنین خبرهایی شنیده میشود.
ازدواج دختر ۱۰ ساله با مرد ۷۰ سال
نکته جالب دیگری که دکتر پولاک از آن روایت میکند ازدواج دختران کم سن با پیرمردان است:«… مردانی که در آستانه هفتاد سالگیاند، دختر بچه ۱۰ ساله را به زنی میگیرند، بیآنکه عمل آنها جلب توجه خاصی کند یا یاوهگویی را باعث شود. عکس آنچه گفته شد بسیار به ندرت رخ میدهد. یعنی مرد جوان شانزده سالهای به سهولت یک عاقله زن بیوه را نمیگیرد، مگر آنکه ملاحظات خانوادگی، صنفی یا مالی در مدنظر باشد.»
انتخاب نامزد در زمان تولد
از دیگر سیاحانی که در زمان مظفرالدین شاه به ایران سفر کرده بود، «هانری دالمانی» است که وی نیز درباره شتاب والدین ایرانی برای تأهل فرزندانشان اینچنین نوشته است: «… والدین در تأهل فرزندان خود شتابی دارند و به محض اینکه سن آنها به مرحله تأهل برسد، آنها را وادار به ازدواج میکنند و غالباً در سن سه یا چهار سالگی برای آنها نامزدی معین مینمایند. مخصوصاً در خانواده سلطنتی در موقع تولد کودک، نامزدی برای او انتخاب میکنند…».
عوارض ازدواج قبل از بلوغ
بهنظر این سیاح فرانسوی ازدواجهای قبل از بلوغ مانع رشد طبیعی دوشیزگان میشود و بواسطه فشار خانهداری و تعدیات شوهران که زنان را ملک مطلق خود میدانند، غالباً ناراحتی و مشکلات روحی و روانی در زنان به وجود میآورد و نشاط جوانی را از آنها گرفته و خیلی زود به ضعف و فرسودگی میرساند. این نظر دقیقاً یکی از مسائلی است که امروز روانشناسان آن را از عوارض ازدواج زودهنگام دختران میدانند.
دختر پیر کمتر دیده میشود
در بخشی دیگر از نوشتههای دالمانی آمده است:«…معمولاً دختران را در سنین ۱۱ و ۱۲ سالگی به شوهر میدهند و پسران را در ۱۶ یا ۱۷ سالگی وادار به ازدواج مینمایند و گاهی هم اتفاق میافتد که بواسطه طمع و سودپرستی دوشیزه کوچکی را به مرد سی سالهای میدهند… در ایران دختر پیر کمتر دیده میشود، زیرا دختران به محض اینکه به سن بلوغ میرسند باید ازدواج نمایند و به مقام مادری برسند و اگر زیاد در خانه بمانند، دیگران با نظر حقارت به آنها نگاه میکنند. بنابراین دختران جوان پیوسته در این فکر هستند که با پسر جوانی ازدواج نمایند…»
دختر ایرانی زرنگ و بشاش
کلارا رایس نیز همانطور که اشاره شد در نوشتههای خود به موضوع چگونگی وضعیت زندگی دختران در ایران اشاره کرده است، به نظر وی زمانی که دختر ایرانی بزرگ میشود اگر سالم بوده و خوب تغذیه شده باشد زرنگ و بشاش خواهد بود، با سایر کودکان بازی میکند و بهگفتوگوهای دختران بزرگتر گوش فرا میدهد. لباس و پوشش دختران نیز مورد توجه این زن اروپایی قرار گرفته است و شرحی از آن البته در مقایسه با دختران انگلیسی میدهد که جای تأمل دارد.
دخترانی با گیسوانی بافته شده
وی اینچنین توصیف کرده است:«… (دختران) احتمال دارد لباسهای زیبایی داشته باشند، اما بهطور کلی به سر و وضع کودکان ایرانی توجهی نمیشود. با گیسوانی که با دوازده رشته بافته شده و به ندرت شانه و دوباره بافته میشود و چارقد چیتی که بر سر اوست و مدام سر میخورد، داشتن زیبایی و ظاهری آراسته مشکل است. این حالت را با گیسوان کوتاه و روبانی گرهدار و زیبا مقایسه کنید(منظور دختران انگلیسی است).»
بازی با عروسکهای دستساز
در بخشی از نوشتههایش خانم رایس بهصورت بدبینانهای که البته چندان هم دور از واقعیت نیست اشاره به چگونگی وضعیت تعلیم و تربیت دختران و اسبابهای بازیها آنها کرده و مینویسد:«… دیدهایم که برخی از دختران ایرانی بهگونهای خیالی با عروسکهای دست ساز و خانگی بازی میکنند، اما برای تفریح خاطر، سرگرمی یا آموزش آنها کاری انجام نمیشود. این مورد را نیز با اسباببازی و انواع بازیهایی که در دسترس کودکان انگلیسی است، مقایسه کنید…»
بیاطلاعی مادران از تربیت کودکان
در ادامه توضیح میدهد که دختران در ایران هرگز تعلیم و تربیت نمیبینند و مادران ایرانی از امکانات تربیتی کودکان هیچ اطلاعی ندارند و از روانشناسی بیخبر هستند و کسی به آنها برای پرورش و تربیت فرزندانش کمک نمیکند. مادر میگذارد فرزندش هر طور که پیش آمد بزرگ شد. حتی بعد ازدواج نیز شوهر و مادر شوهر به ضرب تازیانه شخصیت آن دختر را شکل میدهند که در نتیجه احتمال دارد آینده فرزند این دختر نیز همانند زندگی خودش شود.
ورود کودک به زندگی زناشویی
کلارا رایس به شکل قابل تأملی چگونگی ورود اجباری یک دختر بچه به زندگی زناشویی را در نوشتههای خود اینچنین دردناک آورده است:«… هنگامی که دختری به سن هشت یا نه سالگی میرسد و گاه زودتر از آن، سر و صدا و هیجان زیادی به چشم میخورد، لباسهای نو میخرند و بهطور کلی همه چیز حال و هوای اسرارآمیزی به خود میگیرد. آن وقت زمان رفتن به حمام عمومی که خیلی طول میکشد فرا میرسد…»
بردن به حمام و بستن حنا و بافتن موها
ماجرای این گونه بردن دختر بچه به حمام با همراهی زنان فامیل و همسایهها، نشان از آغاز گرفتن تصمیمی برای آن دختر بوده است. در این مراسم نه تنها مادر و دختر که زنان و دختران دیگر نیز با آنها به حمام میرفتند. دستها و پاهای دختر را حنا میبستند و گاه نقشهای ماهرانهای بر پایش میانداختند. موهای او را نیز حنا میبستند و به زیباترین شکل ممکن از فرق سر تا پشت به چندین رشته میبافتند، آنطور که توجه همه بر دختر متمرکز میشد و سر و صدا و شور و هیجان بسیاری به وجود میآمد. در حمام به غیر از اقوام دختر تعداد زیادی زن و بچههای دیگر هم بودند و متوجه میشدند که آن دختر یک عروس است و قرار است برای وی خواستگار بیاید.
«نمیخواهم عروس شوم»
خانم رایس چگونگی ادامه این ماجرا را اینطور تعریف میکند:«… زمانی که به خانه بازمیگردند، سینیهای شیرینی و بیسکویت و لباس وارد میشود که هدایایی از جانب داماد است. احتمال دارد دختر بچه بپرسد اینها برای چیست که پاسخ نادرستی به او میدهند یا حقیقت را به او میگویند. در مورد دوم که حقیقت را برای او فاش میسازند اعتراض میکند: «نمیخواهم عروس شوم»، «من به درد شوهر کردن نمیخورم» و از این قبیل حرفها میزند. هیچگاه آرزو و نظر او پرسیده و در نظر گرفته نمیشود…»
آوردن مثال تا نوشتن از مشاهدات
یکی از ویژگیهای نوشتههای کلارا رایس همانطور که قبلاً هم به آن اشاره شد، این است که وی در هنگام نوشتن از چگونگی وضعیت مردم ایران در آن روزگار، مثالها و شواهدی را نیز میآورد که خود به عینه از نزدیک شاهد آنها بوده است، چنانکه بهصورتی کامل به تمام موضوعاتی که درباره ازدواج در سنین پایین و عدم علاقه دختر به این مسأله و اعتراضهای وی در کتابش آورده، پرداخته است.
«میخواهم عروس شوم»
برای نمونه این بانوی انگلیسی از رفتن به مجلس عروسی تعریف میکند که عروس دختر بچهای ۱۰ ساله بوده و فریاد میزده است که نمیخواهد ازدواج کند:«…هنگامی که به مجلس رسیدم بلافاصله مرا به اتاقی بردند که زنان بسیاری در آن بودند و شور و هیجان سر و صدای زیادی به راه انداخته بودند… بسیاری از آنها تنها به عروس، بچهای نه بزرگتر از ده سال توجه داشتند، هر چند میگفتند دوازده ساله است. عروس فریاد اعتراض برداشته بود که: «نمیخواهم عروس شوم، میخواهم مدرسه بروم، عروس نمیشوم» بهگفتههای او هیچ توجهی نشد و خویشاوندانش به سوی او رفتند تا آخرین مراحل آرایش او را انجام دهند…»
منبع: مجله ایران بانو
ادامه دارد…
زنان روزگار قاجار به روایت کلارا کولیور رایس (قسمت یازدهم)
زنان روزگار قاجار به روایت کلارا کولیور رایس (قسمت دوازدهم)
زنان روزگار قاجار به روایت کلارا کولیور رایس (قسمت سیزدهم)
زنان روزگار قاجار به روایت کلارا کولیور رایس (قسمت چهاردهم)
زنان روزگار قاجار به روایت کلارا کولیور رایس (قسمت پانزدهم)