عوامل سلب حضانت از مادر و پدر
نگرانی اجازه نمیداد چشم برهم گذارم. نمیدانستم چه تصمیمی درست است. باید به عسل فکر میکردم یا زندگی خودم. آنقدر در تمام این روزها از خانواده و دوست و همسایه شنیده بودم که تا جوانی ازدواج کن و به فکر خودت باش، که سرم درد گرفته بود. حرف هایشان از روی تجربهشان بود. بیراه نمیگفتند اما باید جای من میبودند تا میفهمیدند که گذشتن از طفل کوچکم راحت نیست. خوب میدانستم که جواب مثبت دادنم مساوی است با از دست دادن عسل. نه اینکه آقای لطیفی مشکلی داشته باشد نه، تازه با شناختی که از او پیدا کردهام و جلسات مشاوره به این نتیجه رسیدهام که میتواند همسر و پشتیبان خوبی باشد، مشکل محسن پدر عسل بود که به هنگام طلاق هم یادآوری کرده بود با ازدواج کردنم عسل را از من جدا میکند. آنها چه میدانستند از شدت وابستگی من و عسل به هم. چرخیدم و به صورت ماهش در خواب خیره شدم. چطور باید با خودم کنار میآمدم که به هفتهای یک یا نهایتاً دو روز دیدنش راضی بشوم. با تمام اینها عقل حکم میکرد که احساسی تصمیم نگیرم چون عسل تنها دو سال دیگر حضانتش با من بود. بعد از آن باید تا سن بلوغ نزد پدرش میماند تا اینکه به سنی برسد تا بتواند خودش انتخاب کند. پس حتی اگر هم با ازدواج کردنم، محسن حضانت عسل را از من نمیگرفت، من دو سال دیگر فرصت پیدا میکردم برای اینکه در لحظه به لحظه بزرگ شدن عسل شریک باشم. شاید حق با بزرگ ترها است. باید ازدواج میکردم. سختی این دو سال بهتر از دیدن ناراحتی پدر و مادرم و نگاههای ترحم برانگیز گاه و بیگاهشان بود. فردا باید تصمیمم را با آنها در میان بگذارم.
ناپدری مصلحت نیست! نامادری مصلحت است؟
نمی دانم اگر علیرضا نبود چطور این روزهای بیعسل را سر میکردم. برای احساس نهایت خوشبختی، تنها، بودن عسل در کنارم را کم داشتم. به یک سال نکشید که محسن هم ازدواج کرد. اوایل ازدواجش هیچ تغییری در رفتار عسل نمیدیدم. اما هر چه پیشتر میرفت عسل گوشه گیرتر و کم حرفتر میشد. هر چه سعی میکردم غیر مستقیم از زبانش حرف بیرون بکشانم تا متوجه بشوم چه اتفاقی باعث این همه انزوایش شده، بیفایده بود. صحبت کردن با محسن هم راه خوبی نبود چون محال بود چنین تغییری را در عسل بپذیرد. اوضاع به همین منوال میگذشت تا اینکه عسل به کلاس اول رفت. مدرسه کاملاً در جریان این مسأله که عسل با پدر و نامادریاش زندگی میکند، بود و من تنها هر چهارشنبه برای تحویل گرفتن او به مدرسه میرفتم تا آخر هفتهها را با دخترکم بگذرانم. الحق که علیرضا هم درک میکرد و کوچکترین واکنش نامناسبی به این مسأله نداشت. سه ماهی از ابتدای سال تحصیلی میگذشت که یک روز اواسط هفته از مدرسه با من تماس گرفته شد تا اگر برایم مقدور است به آنجا بروم. فکرم کمی مشغول شد که چرا با من تماس برقرار کرده بودند. وقتی رسیدم، مشاور مدرسه منتظرم بود. آنها هم متوجه همان مسألهای که من یک سال پیش به آن پی برده بودم شده بودند. انزوای عسل نگرانکننده بود. گویا در مدرسه هم نتوانسته بود بخوبی ارتباط برقرار کند. اما نمیدانستند که من هم خود بهدنبال چرایی این امر هستم. هر چه از محسن و حتی همسر او درخواست کرده بودند تا روزی برای صحبت با مشاوره مدرسه به آنجا بیایند فایدهای نداشت. خانم مشاور از رفتارهای عسل حدس میزد که تنها چیزی که این بچه را آزار میدهد بیتوجهی بیش از اندازه در خانه است. تشخیصش با رفتاری که از عسل میدیدم شدیداً همخوانی داشت. کم توجهی تا این اندازه که منجر به انزوای یک کودک هفت ساله شود چه کم از شکنجه روحی داشت؟ میشود شکنجه نکنی ولی با دور کردن توجه پدر از طفل کوچکش آن کودک را شکنجه روحی بدهی؟ چرا تنها حضور ناپدری است که به مصلحت طفل نیست؟ باید خودم با محسن صحبت میکردم هرچند مطمئن بودم این تصمیم خیلی برای علیرضا خوشایند نیست اما میدانستم درک میکند. خوب میدانست هیچ چیز برایم مهمتر از عسل نیست. از همان جا راه شرکتی را که محسن در آن کار میکرد در پیش گرفتم. وقتی سراغش را گرفتم جوابی شنیدم که متعجبم کرد. سه روز بود که به مأموریت رفته بود و تا آخر هفته نیز نمیآمد. پس عسل این هفته را در خانه مادربزرگش میگذراند. حتی برای اینکه من متوجه نشوم حاضر نشده بود او را نزد من بیاورد. هنوز هم لجباز بود. حتی اگر میدانست آسیب این لجبازیهایش متوجه دختر خودش است برایش مهم نبود. باید منتظر میشدم تا از سفر بازگردد. چهارشنبه طبق روال همیشه به مدرسه رفتم تا عسل را بردارم که گفتند امروز مدرسه نیامده عجیب بود که محسن به من خبر نداده بود. پس حتماً برگشته بود. با تلفنش تماس گرفتم اما خاموش بود. راهی خانهاش شدم تا آنجا عسل را تحویل بگیرم. وقتی رسیدم با دیدن خانه سیاهپوش از بنرهای تسلیت پاهایم به زمین میخ شد. عکس بزرگ محسن جلوی در خانه راه هرگونه سؤالی را میبست. جز اینکه حالا چه بر سر دخترکم میآید؟
عوامل سلب حضانت از مادر و پدر
از آنجایی که تربیت فرزندان امری حائز اهمیت در جامعه کنونی میباشد، مسائل مربوط به آنان از جمله حضانت مورد توجه قرار گرفته و قانونگذار شرایطی برای سلب حضانت از هر یک از والدین را مقرر نموده است. حال به بیان مواردی که به پدر این حق را میدهد تا با ارائه دادخواست از دادگاه تقاضای سلب حضانت از مادر را نماید میپردازیم چراکه اصولاً مطابق با ماده ۱۱۷۵ قانون مدنی نمیتوان طفل را از پدر یا مادری که حضانت برعهده او میباشد گرفت مگر در مواردی که قانون مقرر داشته باشد. البته هرچند مواردی وجود دارد که برای سلب حضانت از پدر یا مادر، مشترک است لکن در این بین مواردی نیز وجود دارد که مختص سلب حضانت از مادر است.
براساس ماده ۱۱۶۹ قانون مدنی در مواردی که پدر و مادر جدا از هم زندگی میکنند، وضعیت نگهداری طفل به این صورت است که مادر بهدلیل نیاز فرزند به محبت مادری، تا سن هفت سالگی طفل برای نگهداری از او دارای اولویت است و پس از آن حضانت طفل بر عهده پدر است. حال تا این سن که مادر حضانت را برعهده دارد مواردی وجود دارد که این حق را از او سلب مینماید که در ادامه به بیان آن میپردازیم.
همانطور که قبلاً نیز بیان شد بنابر ماده ۱۱۷۳ قانون مدنی پنج مورد از مصداقهای عدم مواظبت از طفل یا انحطاط اخلاقی، ذکر شده که مشترکاً موجب سلب حضانت از هر یک از والدین میگردد. این موارد عبارتند از:
۱. اعتیاد زیان آور به الکل، مواد مخدر و قمار
۲. اشتهار به فساد اخلاق و فحشا
۳. ابتلا به بیماریهای روانی با تشخیص پزشکی قانونی
۴. سوءاستفاده از طفل یا اجبار او به ورود در مشاغل ضداخلاقی مانند فساد و فحشا، تکدی گری و قاچاق
۵. تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف.
حال مواردی نیز در ماده ۱۱۷۰ قانون مدنی منحصراً برای سلب حضانت طفل اعم از دختر و پسر از مادر و تعلق حضانت به پدر، بیان شده که شایان توجه است.
۱. جنون مادر
۲. ازدواج وی با فردی به غیر از همسر سابق خود یا به عبارتی همان پدر طفل.
البته حقوقدانان حکم ماده ۱۱۷۰ را در خصوص جنون پدر نیز جاری دانستهاند، چراکه تعلق حضانت به یک فرد مجنون به مصلحت طفل نیست و تفاوتی بین پدر یا مادر وجود ندارد، بنابراین اصلاح ماده ۱۱۷۰ ضروری به نظر میرسد. همچنین ازدواج مادر در صورتی موجب سلب حضانت میگردد که پدر طفل در قید حیات باشد در غیر این صورت بنابر آنچه که از ماده ۱۱۷۱ قانون مدنی برمیآید ولو برای طفل قیم تعیین شده باشد، حضانت طفل برعهده مادر است مگر اینکه با توجه به آنچه ماده ۴۳ قانون حمایت خانواده مقرر داشته، حضانت مادر خلاف مصلحت فرزند باشد که در این صورت دادگاه برای طفل قیم تعیین مینماید. بنابراین اگر حضانت از مادر بهدلیل ازدواج او سلب گردیده باشد با فوت پدر فرزند، اصولاً حضانت مجدداً برعهده مادر قرار میگیرد. البته اصل این حکم نیز یعنی سلب حضانت از مادر در صورت ازدواج مجدد، از دو جهت قابل انتقاد میباشد. اولاً اینکه اگر این حکم بر مبنای آثار سوء وجود ناپدری مقرر شده است چرا متقابلاً آثار حضور نامادری نادیده انگاشته شده است؟ ثانیاً این حکم زن را به لحاظ روانی تحت تأثیر قرار داده و بهدلیل از دست ندادن حضانت فرزند مانع ازدواج او بعد از جدایی میشود.
همچنین اگر این حکم به این دلیل مقرر شده است که با ازدواج مادر، او از نگهداری طفل باز میماند باید گفت حقوق شوهر مانع انجام سایر وظایف او نمیگردد. بنابراین شایسته است بر مبنای مصلحت طفل که فلسفه حضانت نیز همان است، تصمیم گرفته شود و به عبارت بهتر مورد به مورد بررسی صورت گیرد نه بهصورت یک حکم کلی.
در پایان باید این مسأله را بیان داشت که جدایی پدر و مادر و تعلق حضانت به یکی از آنها مانع از این نیست که والد دیگر، فرزند را ببیند. بنابراین قانونگذار این حق را صراحتاً در ماده ۱۱۷۴ قانون مدنی مقرر کرده است که در صورتی که به هر علتی والدین در یک منزل سکونت نداشته باشند، هر یک از آنها که حضانت متعلق به او نیست حق ملاقات طفل را دارد.
منبع: مجله ایران بانو
مطالب مرتبط:
قانون درباره مخالفت بیجهت «ولی» با نکاح دختر باکرهاش چه میگوید؟
قانون درباره اشتغال زنان چه می گوید؟